بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

آقاجانم بیا !

مهدویت





ای آنکه بود طالب دیدار تو چشمم

از هجر تو گردیده گهربار تو چشمم

با رشته کلافی سر بازار محبت

بنشستم و گردیده خریدار تو چشمم

تا آنکه بچیند گلی از گلشن رویت

باشد نگران بر سر بازار تو چشمم

ای یوسف زهرا به گدایت نظری کن

دارد طمع از چشمه ایثار تو چشمم

تا کی به تمنای تو ای مهدی موعود

گریان شود از طعنه اغیار تو چشمم

چشمم شده بیمار ، نما گوشه چشمی

درمان کند آن نرگس بیمار تو چشمم