روان شناسی
چرا میگوییم هدفهای نانوشته، آرزویی بیش نیستند؟ چون به دنیای مادی نیامدهاند. حتی وقتی استرس و ناراحتی دارید، آنها را بنویسید تا از توی سرتان آن را وارد دنیای مادی کنید و راحت شوید. وقتی نوشتید، میتوانید آن را ببینید و راجع به آن تصمیم بگیرید. اقدام کنید. خودِ نوشتن، یک جور اقدام است. اقدام کنید ولو کوچک.
هزار گام، گذرش با گامِ اول شروع میشود. اقدام، «آب ژاول» است که «لکۀ ترس» را از بین میبرد. یکی از بزرگترین موانعِ «موفقیتِ» شما «ترس» است. میترسید موفق نشوید، میترسید شکست بخورید، میترسید شما را مسخره کنند، میترسید پشت سرتان حرف دربیاورند و.... همهاش ترس است. این ترس، مثل لکهای روی لباسِ سپیدِ موفقیت است. در طبیعت، شما این لکه را با آب ژاول از بین میبرید. اقدام، آب ژاولِ لکۀ ترس است. از هر چه میترسید، واردش شوید. تا گام اول را برمیدارید میبینید ترسها کمرنگ میشود و کمکم وجود نخواهند داشت. اقدام کنید.
میگویند اگر اقدام کردیم و نتیجۀ غیرقابل جبرانی داد، چه کنیم؟ همیشه شما دو تا راه دارید: اقدام کنید و بترسید. اگر میدانید نتیجۀ غیرقابل جبرانی دارد، که نباید انجامش دهید. هر وقت در دوراهی ماندید که کاری را بکنید یا نکنید، هر چه هم فکر میکنید، نمیتوانید تصمیم بگیرید چون برایتان روشن نیست، من به شما میگویم «اقدام کنید.» بترسید و اقدام کنید. چرا؟
یک، ممکن است موفق شوید که در این صورت برندهاید.
دو، حداکثرش این است که شکست میخورید و میفهمید راهی که رفتهاید، راهِ درست نبوده. فرق شما با کسی که اقدام نکرده، در این حالت آن خواهد بود که یک قدم جلوتر از اویید و میدانید دیگر از این راه نباید رفت. او میترسد و هنوز تردید دارد. وقتی تردید دارید، فرصتها را میکُشید. اگر میدانی راهت درست است، برو. جایی هم که نمیدانی، اقدام کن. من به شما قول میدهم در ۸۵٪ از موارد، اگر اقدام کنید، از خودتان خوشحال خواهید بود. در ۱۵٪ از موارد هم اگر موفق نشوید، یاد گرفتهاید. ما فکر میکنیم همواره باید موفق شویم. نه چنین نیست. دلیلی ندارد که در تمام موارد موفق بشویم. اقدام، ترسِ شما را از بین میبرد و بعد از مدتی جسور میشوید. و آن جسارت، راه را بر شما آسانتر میکند.
هر وقت در دوراهی ماندید که کاری را بکنید یا نکنید،
هر چه هم فکر میکنید، نمیتوانید تصمیم بگیرید چون برایتان روشن نیست،
من به شما میگویم «اقدام کنید.»
بترسید و اقدام کنید.
در ونکوور که من زندگی میکنم، فراوان باران میبارد. گاهی پیش میآید که سه ماهِ متوالی باران ببارد. آدم خسته میشود. این همه آب به زمین میآید. اگر این آب در بنگلادش یا سرزمینی بیاید که آمادگیاش را ندارد، چه میشود؟ باران خوب است یا بد؟ باران، باران است. این شما هستید که با دانشتان، باران را به نعمت تبدیل میکنید یا نکبت. مهاجران اولیه که به ونکوور آمده بودند، تا توانسته بودند درخت بُریده بودند. چون سودجو بودند و در ضمن نمیدانستند پیامد این کارشان چیست. ولی الان تا میتوانند درخت میکارند. در میدان اصلیِ مرکز شهر، یک شمارشگری هست که تعداد درختانی را نشان میدهد که در هر لحظه دارد کاشته میشود. و این شمارشگر لحظه به لحظه عدد بزرگتری را نشان میدهد.
حالا ما در سرزمینی خشک زندگی میکنیم و یک نوار باریکِ سبز در شمال کشورمان داریم و با جهالتمان داریم آن را از بین میبریم. آگاهی نداریم که:
یکی بر سرِ شاخ، بُن میبُرید!
وقتی ما درختان را میبُریم، باران که میبارد، خاکِ حاصلخیز را با خود میشوید و میبرد و دیگر درختی که میکاریم، سبز نخواهد شد. یک سانتیمتر خاکِ جنگل، در عرض ۵۰۰ سال ساخته میشود. و یک باران میتواند همهاش را بشوید و ببرد. و بعد چند هزار سال طول میکشد که آن خاک دوباره ساخته شود؟
اینکه باران نعمت است یا نکبت، به آن برمیگردد که ما چطور با آن برخورد میکنیم.
بُرون کن زِ سر، بادِ خیرهسری را
نکوهش مکن چرخِ نیلوفری را
درختِ تو گر بارِ دانش بگیرد
به زیر آوری چرخِ نیلوفری را
هر چه دانش و آگاهیات بیشتر میشود، مسئولیتات بیشتر و شانس کمتر میشود. شانس چه زمان کاربرد خواهد داشت؟ وقتی که اختیار نداریم. هر چه آگاهیتان بیشتر باشد، حیطۀ اقتدار و کنترل شما بر موضوع بیشتر و نقشِ شانس کمتر خواهد شد. به چرخ حواله نکنید. بگویید «نمیدانم، بلد نیستم.» نگویید «نمیشود» یا «نمیتوانم».
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در امید و خطر است
با چرخ مکن حواله کاندر رهِ عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است!
چرا اینقدر ما صفحۀ فالبینی را میخوانیم؟ چون میخواهیم از آیندهمان باخبر شویم. بهترین راهِ باخبرشدن از آینده چیست؟ اینکه آن را بسازیم! چی فکر میکنی؟ همان آیندهات خواهد شد. دستِ توست!
بترس و اقدام کن.
میگویید آقای معظمی ما میخواهیم بترسیم و اقدام کنیم و شما چه حرفهای قشنگی زدید. اما میرویم خانه و باز هم انجام نمیدهیم. چرا؟
وقتی شما در این سمینار شرکت کردید، آگاهتان خبردار شد. سعی هم کردید که با تمرین و بازی، مطلب را وارد ناخودآگاهتان هم بکنیم. اما یادتان باشد، اگر میخواهید موفق شوید، موفقیت دو بخش دارد:
- یکی آگاهی که همان دانش است. شما میدانید که اگر بنویسید، تأثیرش بیشتر است. اصلا گام اول در موفقیت، نوشتن است.
- بخش دوم، مهارت و تمرین و شدن است.
اولی «دانستن»؛ و دومی «شدن» است. شما میدانید، اما تا موقعی که ننویسید، مهارت نوشتن پیدا نمیکنید. شما میدانید که سوزش معدهتان مربوط به اسید معدهتان است. اگر ۱۰۰ کتاب هم در این مورد بخوانید، مشکلتان حل نمیشود. آگاهی لازم است ولی باید توأم با عمل باشد. نمیتوانی سرِ خود هم دارو بخوری چون ممکن است علیهات عمل کند. با دانش بیا و آگاهانه اقدام کن. آنقدر اقدام کن که رانندۀ ماشینِ موفقیت شوی.
پرسیدید چطوری برود تو ی ناخودآگاهمان؟
با تمرین و تکرار.
پس اقدامِ مکرر و پیوسته است که منجر به رفتن در ناخودآگاه میشود.
محمود معظمی/