بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

قاب خالی !

مهدویت



بنام خداوند مهرورز


تازه عروسی کرده بودن. با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم گل و شیرینی بخریم و یه سری به شان بزنیم. خانه شان کوچک بود. یک پذیرایی دوازده متری داشتند. روی دیوار بالای پذیرایی عکس امام خمینی و عکس امام خامنه ای را چسبانده بود. بین عکس های آن دو بزرگوار یک قاب بزرگ خالی هم بود. برای همه مان سوال شده بود. تا حالا ندیده بودیم کسی قاب خالی به دیوار پذیرایی خانه اش بچسباند. عاقبت من طاقت نیاوردم و به نمایندگی از همه پرسیدم: این قاب خالی چیه!؟ نکند به زودی در این مکان عکس عروسی تان نصب می شود!؟ بچه ها خندیدند. خودش هم لبخندی زد و جواب داد:نه. . . این قاب جای خالی عکس امام زمان است. می خواهیم وقتی حضرت مهدی ظهور کردند و چهره شان را همه دیدند عکس شان را به دیوار خانه مان بچسبانیم. همه مان مات و مبهوت شدیم. یکی پرسید: پس چرا از حالا قاب خالی زده ای به دیوار؟ هنوز که آقا ظهور نکرده اند. فوری جواب داد: همین دیگر. . . می خواهیم همیشه یادمان باشد یک چیزی توی زندگی مان کم داریم.هر لحظه که این قاب خالی را می بینیم یادمان می افتد که منتظر ظهور باشیم. . .



راستش را به ما نگفتند

 



راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه‏ ی راست را به ما نگفتند


گفتند: تو که بیایی خون به پا می‌کنی، جوی خون به راه می‌اندازی و از کشته پشته می‌سازی و ما را از ظهور تو، ترساندند

درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.

ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به توعشق می‌ورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم.

عشق تو با سرشت ما عجین شده است و آمدنت، طبیعی‏ ترین و شیرین‏ ترین نیازمان بود.

اما... اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی می‌شود جهان، وقتی که تو بیایی.

همه، پیش از آنکه نگاه مهرگستر و دست‌های عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند

آری، برای اینکه گل‌ها و نهال‌ها رشد کنند، باید علف‌های هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.

آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید


آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودی سپرد

و اینها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق می‌شود

اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی

آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد

کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته، چگونه ساحلی است؟




 

ادامه مطلب ...

بیا و ظهور کن !

من نوشت



عکس : بچه های سوریه



هفته ام دوروز است ، جمعه و انتظار جمعه !

می دانم که عاشقان کویت ابوذرها و عمارها هستند و

عیسی نبی (ع) و موسی کلیم (ع) نماز عشق به قامتت می بندند .

ولی در کوی جان نثارانت  غباری هم نصیب این دلخسته کن !

بیا و از ندبه های ناتمام و عهدهای بشکسته بگذر !

بیا و از این گذر عبور کن !

خدارا ! بیا و ظهور کن !

 

مولایم ! دستهایم کوچک است و دلم بی تاب

در برابر بزرگیت موری هستم با عریضه ای به پیش سلطان

بخاطر جانهای دربند و وعده های دروغین بهشت !

بخاطر خون های بی گناه و ناموس های بی پناه !

بخاطر چشمانی که در انتظارت سرد شد

و فریادهایی که در فراقت خاموش شد

بخاطر یاس و حرمان زمین

بیا و از این گذر عبور کن !

خدارا ! بیا و ظهور کن !



جهاد نکاح