بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

حکایاتی از بهلول حکیم

ادبی


جنون


کسی بهلول را گفت:
تا چند می خواهی در جنون باشی ؟
لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
خیلی: " جنون" می خواهد...!!!!! "


. طول عمر


ابلهی از بهلول پرسید :

آدمی را طول عمر چقدر باشد؟
بهلول گفت: آدمی را ندانم . اما تو
را طول عمر بس دراز باشد.....!


.

سبک بودن اندیشه


بهلول را گفتند :

سنگینی خواب را سبب چه باشد؟
گفت: " سبک بودن اندیشه "، هر چه اندیشه سبک باشد، " خواب سنگین گردد"...!!!!

نردبان دوطرفه


بهلول را پرسیدند:

حیات آدمی را در مثال به چه ماند؟
بهلول گفت: به نردبانی دو طرفه ،که از یک طرف : " سن بالا می رود " و از طرف دیگر :" زندگی پایین می آید ".


.خلیفه شدن بهلول


هارون الرشید از بهلول پرسید: دوست داری خلیفه باشی؟
بهلول گفت: نه.
هارون پرسید: چرا؟
بهلول گفت: از آن رو که من به چشم خود تا به حال " مرگ سه خلیفه " را دیده ام ، ولی تو که خلیفه ای ، " مرگ دو بهلول " را ندیده ای.

تشییع جنازه قاضی


قاضی شهر فوت کرد و جمعیت انبوهی به تشییع آمده بودند .

کسی بهلول را گفت: زمان تشییع جنازه بهتر است آدم در جلوی تابوت قرار گیرد یا عقب تابوت؟
بهلول گفت: جلو یا عقب تابوت فرقی ندارد ، باید سعی کرد: " توی تابوت قرار نگرفت!؟