مناسبت ها
بنام خداوند مهرورز
روزی خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود:
ای موسی چرا مرا نمی خوانی و دعائی نمی کنی؟
موسی (ع)عرض کرد
خدایا: با کدام زبان - با کدام دست و دل -
یعنی همه آلوده به گناهان است!؟
خداوند فرمود: ای موسی با زبان غیر مرا بخوان -
موسی عرضه داشت بارالها چگونه؟
خداوند فرمود: تو به بندگانم که به منزله ی خانواده ام هستند
خدمت کن تا آنها برایت دعا کنند
با زبان و با دست و دل دیگران که گناه نکردی!
التماس دعا
مذهبی
چند قدم مانده تا بهار
مانده تا بوی خوش رازقی
و بنفش تند سنبل ها
مانده تا تازه شدن
و رویش دوباره شکوفه ها !
چند قدم مانده تا بهار
تا سفره رنگین سین ها
تا قرمزی ماهی ها
مانده تا افسون رنگ روزگار
و آهنگ نسیم برشا خه ها !
خدایا !در این قدم های مانده تا بهار
شکوفه های اخلاق وایمان را
برروح خشکیده مان بنشان !
و خزان وجودمان را سرشار
از بهار معرفت وامید بگردان !
خدایا !بهاری را به ما نوید بده
که مملو از عطر ظهور باشد
سرمست از حضور باشد
بهاری که بی خزان باشد !
قرآن بهار دلها
ادامه مطلب ...
مذهبی
موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است ،میگوید :
« روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهای طوس رسیدیم صدای ناله و گریهای را شنیدم . من به جست و جوی آن رفتم . ناگاه دیدم جنازهای را می آورند در این حال حضرت از مرکب پیاده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند کردند و چنان به آن جنازه چسبیدند، همچون بچهای که به مادرش میچسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند :
« هر کس جنازهای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک میشود »
وقتی جنازه کنار قبر گذاشته شد، حضرت کنار میت نشسته و دست مبارک خود را روی سینهی او گذاشتند و فرمودند :« فلانی ! تو را بشارت میدهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید .»
عرض کردم : فدایت شوم، مگر این مرد را میشناسید، در حالیکه اینجا سرزمینی است که تا کنون در آن گام ننهادهاید امام علیه السلام فرمود: موسی ! مگر نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه میشود.
این چنین است که امامان علیهم السلام از احوال ما آگاهند و لذا هر حاجتمندی که رو به سوی آنان میکند، مورد توجه قرار میگیرد و حاجتش به نحو شایستهای برآورده میگردد.
منبع: بحار الانوار
سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها،
ای مهربانترین فرشته خاک.
تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی
تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی.
تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره
زندگی. از مشرق دلها برآمدی و اکنون،
آسمان تب دار غروب جانگداز توست.
مناسبت ها
روایت اول :
اربعین پارسال یکی از فرماندهان ارتش بصره مشرف شد بطرف کربلا پیاده بدون محافظ با لباسهای شخصی میگوید همینطور که پیاده میرفتم خسته شدم وگفتم کمی بنشینم و استراحت کنم وکنار جاده نشستم تا کمی خستگی ام در شود وهوا هم گرم بود میگوید دیدم یک نفر آمد بالای سرم ایستاد و حرکت نکرد و فقط کنارم ایستاده بود وحرکت نمیکرد وبه من نگاه میکرد من تعجب کردم و او را قبلا ندیده بودم گفتم بزار برم یک جا دیگه بنشینم رفتم اونورتر نشستم وبازهم اومد کنارم ایستاد من تعجب کردم با خودم ازش بپرسم شاید مستحق(گدا) باشد یا چیزی میخواهد و کسی را گم کرده یا مرا شناخته گفتم ای عزیز شما چیزی میخواهی از من که هرجای که نشستم اومدی بالای سر من ایستادی وبه من نگاه میکردی؟ به من گفت ای زایر امام حسین علیه السلام من دارم خدمت میکنم به زوار ازش پرسیدم چه خدمتی که هر جای نشستم اومدی بالای سر من ایستادی گفت من امکانات ندارم تا چیزی برای زایر بخرم
خدمت من اینه که وایستم بالای سر زایر تا سایه بشم بالای سرش.
من تا اینو شنیدم گریه کردم و بغلش کردم وبه او گفتم اجرت با امام حسین علیه السلام
روایت دوم :
جاتون خالی تو راه پیاده روی اربعین
ﺑﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮔﻔﺘﻢ: «ﺍﺯ ﺭﻭﺵ ﺑﭙﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺜﯿﻒ ﻧﺸﻪ.» ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ. ﭘﻬﻨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ! «ﻻﺑﺪ ﻣﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﮐﺐﻫﺎﺱ که ﺑﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻭﺭﺩﻩ.» ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﻣﯽﭘﺮﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﯾه ﻧﻔﺮ ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ اوﻣﺪ، ﺩﺳﺘﻤوﻥ ﺭو ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺭﺩﻣوﻥ ﮐﺮﺩ!
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﭼﻪ رو ﺑﺎﺩ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ، ﻣﺮﺩ ﻋﺮﺏ ﮐﻔﻨﺶ ﺭو ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺯﺍﺋﺮﻫﺎﯼ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ (علیه السلام) ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻩ بود ...
ای کاش کفنی بودم زیر پای زائرت ای بی کفن
مناسبت ها
اربعین یعنی چهل روز بعد از وفات یا شهادت کسی . این مسئله اولین بار در داستان کربلا مطرح شده است . در مورد امام حسین (ع) داستان اربعین مطرح است و چهل روز بعد زیارت نامه ی خاصی برای ایشان مطرح می شود . این زیارت را امام صادق (ع) انشاء کرده اند .
در روایتی داریم که مومن چند علامت دارد . یکی از آنها زیارت اربعین است . پس یکی از نشان های مومن زیارت اربعین است . ثواب زیادی هم بر این زیارت مترتب است .
روز اربعین درکربلا دو اتفاق مطرح است . اتفاق اول آمدن اولین زائران بر قبر ابا عبدالله است که او جابر بن انصاری و عطیه است . او خودش یک مفسر قرآنی است . جابر هم از اصحاب رسول خداست و از کسانی است که وقتی امام به کوفه آمد با امام صحبت کرد . او برای زیارت امام حسین (ع) آماده شد . غسل کرد و لباس مرتب پوشید . قبر هم مثل امروز معلوم نبود و صحن و سرا هم نداشت . خاک و بیابان بود. او کنار قبر آمد و قبر را تشخیص داد . در آنجا زیارتنامه ای را خواند که این زیارتنامه در منابع است و به اباعبدالله سلام داد و سه بار الله اکبر گفت و حتی کنار قبر بیهوش شد . وقتی به هوش آمد فریاد زد یا حسین حبیبی یا حسین .
جریان دیگر آمدن اهل بیت است که بعضی ها نوشته اند که اهل بیت از شام آمدند و به کنار قبر اباعبدالله آمدند . البته بعضی ها مثل شیخ عباس قمی می گویند که امکان آمدن نبوده است و بعضی ها مثل قاضی طباطبایی معتقد است که اهل بیت آمده اند . من پیشنهاد میکنم که بینندگان این زیارت دو صفحه ای که در مفاتیح است را بخوانند . وقتی آفتاب می زند و روز میشود هر کجا که هستید شروع به خواند این زیارت بکنید که در این زیارت فلسفه ی قیام اباعبدالله آمده است . این همان مسئله ی تربیتی زیارتنامه است
. خدایا حسین ما خونش را داد برای اینکه جامعه را از جهل و گمراهی نجات بدهد . خیلی ها در مورد قیام امام بحث کرده اند ولی زیباترین کلمات در همین کلمه ی آمده است . امام صادق (ع) می فرمایند که حسین شهید شد تا دو تا بیماری را در جامعه ریشه کن کند . یکی جهالت و یکی ضلالت . این دو تا بیماری همواره جوامع را زمین زده است . اگر برادران یوسف ، یوسف را در چاه انداختند بخاطر جهالت بود . یوسف به آنها گفت که شما جاهل هستید . اگر قوم لوط سراغ همجنس بازی رفتند بخاطر جهالت بود. اگر قوم موسی گوساله پرست شدند بخاطر جهالت و نادانی انها بود . پس یکی از علتهای قیام امام جهل زدایی بود که اتفاقا موفق هم شد . چون بعد از این قیام بود که انقلاب ها شکل گرفت و مردم با مسائل آشنا شدند.
منبع : قدس آنلاین
آقای ماندگاری
من نوشت
طنین آخرین لالایی
هنوز از دیوار خرابه
به گوش می رسد
پدر لالایی خواند
و دختر برای همیشه
به خواب رفت !
مذهبی
در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم.
اول: حسین
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر میایستد.
خودش و فرزندانش کشته میشوند.
هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.
از آب میگذرد، از آبرو نه
*
دوم: یزید
همه را تسلیم میخواهد.
مخالف را تحمل نمیکند.
سرِ حرفش میایستد.
نوه پیغمبر را سر میٔبرد.
بی آبرویی را به جان میخرد و به چیزی که میخواهد میرسد
*
سوم: عمرِ سعد
به روایتِ تاریخ تا روز8محرّم در تردید است.
هم خدا را میخواهد هم خرما،
هم دنیا را میخواهد هم اخرت.
هم میخواهد حسین را راضی کند هم یزید را.
هم اماراتِ کوفه را میخواهد،هم احترامِ مردم را.
نه حاضر است از قدرت بگذرد،نه از خوشنامی.
هم آب میخواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی
*
ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین شدن را داریم،نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
اما
در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم!
دکتر شریعتی