من نوشت
صدای پای محرم می آید
دوباه سر کوچه مان پرچم عزا آویختند
وباز صدای نوحه می آید :
(خدارو شکر محرمتو دوباره دیدم آقا جون )
ومن دوباره هر شب به مهمانی تو می آیم
روضه کوچه ما ساده و بی ریاست
نه غذا می دهند و نه زنها با سر ووضع آنچنانی به هم فخر می فروشند !
ساده وبی ریا مثل حرم خودت !
همان جایی که زیر گنبدش همه حاجتها روا می شود
هما ن جایی که وطن همه آدمهای بی پناهه و می شود نماز را کامل خواند .
همان جایی که حبیب بن مظاهر جدا از سایر یاران خوابیده
وشرط رسیدن به ضریحت گذشتن از ضریح امامزاده ابراهیم است .
همان جایی که تمام اتفاقهای کربلا را دست نخورده نگه داشتند
جای خیمه ها وتل زینبیه و جای افتادن دستان باب الحوائج !
.
.
.
چراغها را خاموش می کنند
زنها گریه می کنند و صدای جیغ کودکی می آید
مادری تمام هول و وحشت کربلا را در آغوش کشیده
و آرام برایش لالایی تشنگی می خواند !
قصه کربلا تا ابد زیر پوست زندگی جاریست
هرجا کودکی از عطش می نالد
یا جوانی دیو نفس را قربان می کند
یا زنی بر مصیبتهای زندگی صبر می کند .
هر جا دنیا برای انسان به آخر می رسد
و روزی صد بار مرگ را از خدا طلب می کند
با خاطره کربلا آرام می گیرد
زیرا که اگر دنیا محل آسایش بود
برای بهترینهای عالم دار بلا وانتقام نمی شد !
ذات دنیا بی وفاست و آدمها ی آن بی وفا تر
دوستان مخلص ویکرنگ بسیار کم هستند
و آنهاییکه تا دم مرگ رهایت نکنند بسیار کمتر !
کربلا برای من درس گذشت است
از آدمهای بد ، از خواهشهای دل
از دنیا ، زن وبچه وخانواده
از همه کس
تا آنجا که در دلت جز غم دیدار یار نباشد !
روانشناسی
اجتماعی وقتی کسی رو که دوست داری تماشا میکنی و اون حواسش نیست از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت را میدهد
وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن که من در آوردی درستش کردی
|
بهداشت وسلامتی
تاریخی
آوردهاند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان
از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و
او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟
عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟
عرض کرد: آری..
بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد: اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه
کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم
و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم
و هر لقمه که میخورم
«بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم.
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو میخواهی که
مرشد خلق باشی؟
در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی. سپس به راه خود رفت.
روان شناسی
بر خلاف بقیه اعضای بدن که با هرچه بیشتر فعالیت کردن و کار کشیدن ازآنها
سلام علی آل ابراهیم
این ایام خجسته و عید ولایت را بار دیگر خدمت تمام دوستان تبریک می گویم واز دوستانی که زحمت کشیدند وکتبا تیریک گفتند هم تشکر می کنم.
این پست بهانه ای شد برای حرفی که مدتها در دل مانده.
از تمام دوستانی که این مطالب را می خوانند وامکان فعالیت در فضای سایبر را دارند خواهشمندم در شناسایی و معرفت امامان معصوم (ع) از هیچ تلاشی فروگذار نکنند .
واقعا مایه بسی تاسف است که فلان ورزشکار یا هنر پیشه نه در سطح جهان بلکه در ایران خودمان از امامان ما شناخته شده تر است !
امیدوارم این نوشته ها در روزی که شاید ما نباشیم ولی آنها ثبت وسند می مانند -مایه افتخار وآبروی ما در پیشگاه خدا و امامان ما باشند.
متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیه السلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند.
تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه های شان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه السلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند.
علم وفناوری
|
|
|
|