من نوشت
دفتر زندگی ورق می خورد وگاه به صفحاتی می رسد که سخت و پر تاب ورق می خورند !
در تردید بین نوشتن و ننوشتن است که به روز شهادت امام سجاد (ع) می رسم .، گرچه دیر ولی تصمیم می گیرم ضمن عرض تسلیت به همه دوستان چند خطی را تقدیم به این امام بزرگوار نمایم:
زوایای ذهنم را در یافتن هرچه نشان از این امام عزیز هست جستجو می کنم :
نامش را پدر علی گذاشت بخاطر زنده نگه داشتن یاد علی (ع) در آن فضای تبلیغات مسموم اموی! نه تنها او که هر سه پسر نام علی را به یادگار گرفتند تا بعدها سهم علی اصغر وعلی اکبر شهادت شود وسهم علی اوسط امامت !
بهمراه فرزند 5 ساله اش محمد باقر (ع) به کربلا آمد ولی در روز کارزار به سختی بیمار شد و با حال بیمار جنگید اما به فرمان پدر به خیمه گاه برگشت تا ریشه امامت بدون رسالت قطع نشود!
رسالت او همراهی کودکان و زنان دربند بود و خواندن قصه عاشورا به دلهایی که از فرط غفلت و گناه سنگ شده بودند تا آنجا که تا آخر عمر هرگاه آب به محضرش می آوردند می گریست ومی فرمود : چطور از این آب بنوشم در حالیکه پدرم و یارانش تشنه لب شهید شدند ؟
رسالت او آموختن درس صبر بود و سپاس برای تمام جانهای خسته در تمام دوران ها که با وجود سخت ترین مصیبت ها باز هم یاد خدا را در دل زنده نگه داریم به برکت نیایش ونماز و دعا !
تا بدان جا که از فرط عبادت لقب (زین العابدین) زینت عبادت کنندگان را به حضرت دادند.
امام سجاد (ع) هم در زندگی و هم بعد از شهادت غریب بودند . موقعیکه داستان کربلا را می گویند کمتر نامی ازایشان برده می شود و حرم وبارگاهی هم ندارند که شیفتگانش پروانه وار دورش بگردند ولی مونس وهمدم ایشان همیشه ذکر خدا بود تا بدانجا که در کلامی عجیب می فرمایند :"اگر تمام عالم من را تنها گذارند و خودم با قرآن تنها باشم، این قرآن برای من کافی است"
صفحه امروزم کم کم به آخر می رسد فقط وفقط از خدا می خواهم که درک مارا تا آن حد بالا ببرد که برای هر نعمتی که بخاطر می آوریم مثل امام سجاد (ع) سجده شکر بجا آوریم و از صابران و سپاسگزاران باشیم . آمین!