مهربانی از جنس دیگر

من نوشت

کسی را بدون مِهر
توان زنده بودن نیست
محبت نقشی بر فرش زندگیست!

مرگ رهزن این ره نیست

چرا که تنها

تصویری را به خاطره ای می پیوندد !
مثل عطر پرتقال مادر بزرگ
که هنوز شبهای امتحان در خانه می پیچد
یا طنین پندهای مادر
که در نگاه پر مهر هر مادری جریان دارد !

دیریست اما مهربانی را ز جنسی دگر یافتم

ماورای کلام و نگاه و خاطره

مهری بدون هیچ یادگاری !
شاید بازتابی از خود تا بی نهایت
و بازگشتی برتر و زیباتر به خود !

مهری از جنس ابدیت

که از ازل قلبها را گرم و روشن کرده

مهری است سر به مُهر !
کلیدش نجوای دلهاست و بارش چشمها !
هر کلام حجابی است و هر حرفی زاید

چرا که دل

آینه تمام نمای صاحب مهر است
و دستانی که سرسبز می شود از
گرمی محبت !
و قلبی که تهی می گردد از
نفرتهای کاشته شده !
تا دوباره عاشق شود
بر انسانها
حتی اگر نا مردمند !

این رازی است که تنها

در این خانه به گوش جان می گویند

دوست بدار از نو و بی منت
و بپذیر بهانه  نبودن ها را
همان طور که
ما تو را بی منت دوست داریم

و بهانه های نبودنت را پذیرفتیم !