بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

این روزها که می گذرد!

ادبی


بنام خداوند مهرورز





این روزها که می گذرد،


 هر روز احساس می کنم که کسی در باد فریاد می زند


 احساس می کنم که مرا

 

 از عمق جاده های مه آلود

 

 یک آشنای دور صدا می زند

 

 آهنگ آشنای صدای او

 

 مثل عبور نور

 

 مثل عبور نوروز

 

 مثل صدای آمدن روز است

 

 آن روز ناگزیر که می آید

 

 روزی که عابران خمیده یک لحظه وقت داشته باشند

 

 تا سر بلند باشند و آفتاب را

 

 در آسمان ببینند


 

ادامه مطلب ...

خار

ادبی - هنری





هرجا که سرزدم همه در مرز بودن است

کو مرز تازه ای که فراتر ز بودن است

پروانه  وار بال و پر گُر گِرفته ام
پروانه عبور من از مرز بودن است

خاموش می شویم و فراموش می شویم
ما را اگر که وسوسه در سر ز بودن است

کو عمر خضر ، رو طلب مرگ سرخ کن
کاین شیوه جاودانه ترین طرز بودن است

هان ای گیاه هرزه که با لاله همدمی
رو خار باش خار به از هرزه بودن است



قیصر امین پور