بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

تا بهشت

من نوشت



پلی می زنم از اینجا تا بهشت !

وچه کسی می داند بهشت من کجاست؟

هروله کنان میروم از مروه دل

تا صفای حضورش !

گرمی مهربانی سنگهای مرمرین 

را پوشانده

آنجا که سرت را در جستجوی دلجویی 

بردیوارهای حرمش تکیه می دهی !

مولای من!

چه گویم از غم غربت که

باتو دل تنگیها می گریزند 

وغم ها میل رفتن می کنند

می ایستم برسجاده خشوع

ودورکعت نماز عشق 

اقامه می بندم بسوی تو!

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بادبادک

من نوشت


کاغذ سفیدی بودم

پراز خط خطیهای روزگار

همه امیدم این بود

که بادبادکی باشم 

دردستان کودکی

تابه پهنه آسمان برسم

اما اوهم رفت

تابا کاغذهای رنگی

بادبادک بسازد!


صفر ویک

من نوشت


خدایا ! من بدون تو صفرم. همه دنیا بدون تو صفر است . این صفرها فقط در کنار یک ارزش پیدا  می کند!


قهرمان


در میدان زندگی می توان

با وجود تمام دردها،

سختیها و نقص ها

قهرمان بود.


para_da1_0258.jpg

حرفهای خودمانی

من نوشت


قرار نیست زنجیری به پای آدمها ببندی وقتی راهشان از تو جداست!

قرار نیست اسیر خاطرات غبار گرفته شوی وقتی که دیگر خاطره ای نیست!

قرار نیست از شابلون تقدیر روی ذهنت قالبهای تکراری بزنی وقتی لذت زندگی در تجربه تازه هاست!

در مسیر زندگی آدمها یا در سر بالاییها از تو عقب می مانند یا در سرازیری ها سرعت می گیرند واز تو  دور می شوند 

قرار نیست که سرعت خود را کم یا زیاد کنی چون دوستا ن حقیقی تورا پیدا می کنند و باتو همگام می شوند!

وقتی خدا باتوست قرار نیست که احساس تنهایی کنی حتی اگر روی کره خاکی واقعا تنها باشی !

وقتی راهت مشخص است وهدفت معین قرار نیست از هیچ چیز بترسی حتی حرف مردم!

بگذار پشت سرت بگویند که تو در هیچ قالب فکری نمی گنجی -بگذار اندیشه ات را مسخره کنند -بگذار عیبهای نداشته را به تو ببندند و از آینده نیامده بترسانند  قرار نیست برنجی وقتی که شور ونشاط زندگی هدیه خداوند به توست !




عکس بادبادک

انگیزه یا وظیفه

من نوشت



تند تند بسته های آب را جابه جا می کرد.خانم گزارشگر پرسید: آقا انگیزه تون از کمک به مردم زلزله زده چیه ؟ اوهم خیلی محکم جواب داد:خانم انگیزه چیه؟ وظیفه است !وظیفه!

ومن ماندم که جدا از انگیزه و وظیفه چه کاری می توانم انجام دهم برای مردمی که یک شبه به خاک نشستند!!

حس تازه

من نوشت


وقتی پالتوی قدیمی ات را تن یک نفر می بینی

وقتی کسی که دلت را شکسته از تو دلجویی می کند

وقتی که عزیزی که فکر می کنی بیادت نیست هدیه ای برایت می فرستد

وقتی یک دوست را پس از سالها می بینی یا صدایش را می شنوی

وقتی یک مهمان بجای زحمت سنگ صبورت می شود وکمکت می کند

وقتی تو اوج نا امیدی دنبال یک روزنه امید و نشاط می گردی

وقتی یک رابطه جدید با خدای خودت خلق می کنی

.

.

.


چه حسی داری ؟





زندگی سرشار از حسهای تازه است !!  

قدر نامه

من نوشت


Ghadr12 تصاویر و عکس های شب قدر



به عادت هرسال نامه ای که شب قدر سال قبل برایت نوشتم را باز کردم ودیدم که :

چه خواسته هایی داشتم که بنابر مصلحت تو به انجام نرسید و چه حاجتهایی   که نخواسته برایم ثبت شد.

چه آدمهایی که آهسته به تقدیرم وارد شدند وچه آدمهایی که آرام از تقدیرم بیرون رفتند.

چه روزهایی که شادشاد گذشت وچه روزهایی که پر از غصه به درازا کشید.

چه کسی گفت : مرگ یکبار است که من در یکسال بارها مردم از فکر دوری تو !

چه کسی گفت: تولد یکبار است که من دراین سال بارها متولد شدم با حس رحمت تو !


ادامه مطلب ...

پیمانه سبز

در یکی از روزهای خوب خدا شنیدم که اگر کسی برای میلاد تو شعری بگوید تا سال آینده دیدار مه رویت قسمتش می شود!

 

ببخش که شعرم رها از هر بند وقافیه ای است ولی ترجیع بند تک تک شریانهای قلبم است!

 

بگذار در گذری که به مقدم ورودت با عطر عود وعنبر آمیخته وگلهایی که زیر پایت نثار شده لحظه ای به تماشا بنشینم !

 

بگذار در صف مشتاقانی که ورودت را با شور وشیرینی جشن گرفته اند ،لختی درنگ کنم!

 

بگذار در نامه های زرینی که با نام تو زینت شده وتا عرش بالا رفته آخرین نام باشم!

 

بگذار که پرپروازم برسد تا بلندای بقیع !

 

بگذارکه سهم من از شادی نه به اندازه باورهایم بلکه به وسعت احسان تو باشد!




مهمانی آب


می گویند هر وقت آب می نوشی بگو یا حسین(ع)،
این روزها که آب می بینی و نمی نوشی آرام بگوی یا اباالفضل(ع)




وارد مهمانسرای توشدم .با احترام مرا به سمت سفره ات را هنمایی کردند.

هنوز لقمه اول را نخورده بودم که شعری به زبان عربی توجهم را جلب کرد:


خوش آمدید ای مهمانهای من

اما برمن ببخشایید

زیرا که دستانی ندارم

تا از شما پذیرایی کنم


قطره های اشک چه نا چیز بودند در برابر عظمت وفای عباس !