بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

مانع پیشرفت شما !

روان شناسی

یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند،

اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این شرکت بود درگذشت.

شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه ساعت 10 دعوت مى‌کنیم.

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند

امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که چه کسی مانع پیشرفت آنها در شرکت شده.

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند

ووقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد

و زبانشان بند مى‌آمد.

آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود

و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید.

نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم خود شمایید.

شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی تصورات و موفقیت هایتان اثر گذار باشید.

زندگی شما وقتی رئیستان،دوستانتان،والدینتان شریک زندگیتان تغییر کنند تغییر نمی کند

زندگی شما وقتی تغییر میکند که شما تغییر کنید. 

جهان هرکس به اندازه ی وسعت دید اوست

پس زیبا بیندیش...

کبوتر حرم یار!

مذهبی






هر سال شب شام غریبان حسینی که میشه ، به یاد سخنرانی حاج آقا امینی ، می افتم که خطاب به مردم فرمود که : کبوتر بازها وقتی یه کبوتر از بازار می خرند ، چند روزی بال و پرش رو می بندند ، روی پشت بام خونه بهش آب و دانه میدن ، بعد چند روز بال و پرش رو باز می کنند ، و پروازش میدن ، اگه اون کبوتر رفت و مجددأ برگشت روی همون پشت بام نشست ، میگن هنر داره و رگه داره ، اما اگه برنگشت و رفت ، روی پشت بام کس دیگه ای نشست ، میگن بی هنر وبی رگ بود ! 

آهای مردم آهای جوان ها ، ده روز از محرم گذشت و توی این ده روز امام حسین ما ها رو خرید بال وپر مون رو بست پیش خودش نگه داشت ، در این ده روز میهمان امام حسین بودیم و هر جا دعوتمون کردند به احترام امام حسین بود و در واقع از آب و نان امام حسین خوردیم ، حالا بعد ده روز بال و پر مون رو باز کرده که پرواز کنیم ، نکنه که بی هنر و بی رگ باشیم ، بریم روی بام کس دیگه بشینیم ، نکنه نان ونمک بخوریم و نمکدون بشکنیم ، بیایید به امام حسین یه قول بدیم ، قول بدیم که تا ماه محرم سال دیگه فقط کبوتر امام حسین باشیم وفقط واسه اون پرواز کنیم ،وفقط روی پشت بام اون بشینیم.



علمدار کربلا

من نوشت



http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7/new_folder/%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%20%D8%B9%D9%84%DB%8C%DA%A9%20%DB%8C%D8%A7%20%D8%A7%D8%A8%D8%A7%20%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87.gif



کاروان حسین (ع) هرلحظه به سرزمین موعود نزدیک می شود

اینجا همان طور سینا است

که موسی کلیم (ع) به  هوای جستن  آتش ترک زن و فرزند کرد

اینجا همان کوه صفا ومروه است

که ابراهیم خلیل (ع)از مهر پدری گذشت و اهل و فرزند رها  کرد


اینجا کرب و بلاست 

که جایگاه کرب واندوه و ناله و بلاست!



 

ادامه مطلب ...

حقیقت دنیا

اخلاقی

ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ(ﻉ) ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﺍﺧﻼ‌ﻗﯽ ﻧﻤﻮﺩ. ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ ﯾﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ؟ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﮔﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ «ﺗَﻮَﺳَّﺪِ ﺍﻟﺼَّﺒْﺮ»؛ ﺻﺒﺮ ﺭﺍ ﺗﮑﯿﻪ‌ﮔﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ!؛ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺤﻞ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ. ﮐﺴﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻨﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻧﺼﯿﺒﺶ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻄﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺍﺻﻼ‌ً ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻓﺼﻞ ﺳﺮﻣﺎ ﺍﺳﺖ.

ﺁﻧﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺎﻡ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪ، ﻗﺴﻢ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺟﺎﯼ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﯾﮑﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﯾﮑﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ، ﯾﮑﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﯾﮑﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ؛ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﺪﻭﻥ ‌ﻓﺸﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ. ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﯽ‌ﺷﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎ ﻗﺮﺹ ﺁﺭﺍﻡ‌ﺑﺨﺶ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ‌ﭼﻨﯿﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ، ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ.

ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﻮﺍﻣﺎﻧﻪ ﺑﯿﻨﺪﯾﺸﺪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻨﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺤﻞ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﺍﻫﻞ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﺎ ﺍﻫﻞ ﻓﮑﺮ ﻭ ﻓﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺍﺻﻼ‌ً ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﻫﺸﺘﺎﺩ ﺳﺎﻝ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻧﺞ! ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ: «ﻟَﻘَﺪْ ﺧَﻠَﻘْﻨَﺎ ﺍْﻹ‌ِﻧْﺴﺎﻥَ ﻓﯽ ﮐَﺒَﺪٍ»؛  ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ‌ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﺗﻌﺪﯾﻞ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻭﻓﻖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﻧﺞ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ.

ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ؛ ﺍﻣﺎ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮐﺮﺩ؛ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺫﯾﺖ ﺷﺪ.


آیت الله جوادی آملی؛


چشم انتظار


من نوشت



بنام خدا



بوی زرشک و زعفران به خلوت پیاده ها می وزید و مسیر رفتن را عطر خاطره ها هموار می کرد .

از میدان شهدا تا حرم تنها وسیله رفتن شوق پاهای پیاده بود و بیتهای این شعر چقدر با احوالم جور بود !!
 
این راه اگر خاره و خارا بطلب !

 گر قابل آبله است این پا، بطلب

 (دست از طلب ..) آه، فال خوبی آمد
 
یعنی ته مطلب اینکه آقا ! بطلب
 
مرغ خیال پر کشید تا عظمت خلفای بنی عباس ! آنجا که هارون بر پشت دراز می کشید و به ابرهای

آسمان می گفت : ای ابرها ! به هر کجا می خواهید بروید که آنجا ملک هارون است!
 
آنجا که مامون سرمست از باده خلافت روح لطیف شما را به زنجیر کشید و برکارهای  نامشروعش 

مهر بهترین آفریده خدا را زد !
 
حالا هر کدام در زیر عظمت نام شما محو شده اند و هیچ نام ونشانی از زندگی پرطمطراقشان نیست !!
 
در عوض هر روز که می گذرد صحن و سرای  ضامن آهو زیباتر و باشکوه تر می شود و هربار نگاهم

بیشتر گم می شود در هندسه منظم آیینه کاریها و نقش ها و اسلیمی ها ! خانه ای از بهشت که

مهمانی اشک و آب همیشه در آن جاری است ،آب سقاخانه و اشک های بی ریای زائرها !
 
امروز همه با هم مهربان بودند و گل وشیرینی بهم تعارف می کردند . هرکس بخاطر رضای تو می

کوشید : یکی از زائران پذیرایی می کرد ، یکی صلواتی واکس می زد و یکی سعی می کرد که حداقل

امروز شاد باشد و از دیگری نرنجد !!
 
و من به این می اندیشیدم که اگر یک روز می توان خوب و مهربان بود و با دیگران شادی ها را تقسیم

کرد و از رنجها کاست ، چرا هر روز نتوان ؟
 
اگر روز تولد امامی آنقدر زیباست ، اگر امام مهربان بیاید چه می شود؟
 
و من از امروز منتظرم تا آن روز – از کنار همین چلچراغها  و همین صحن های باشکوه ! از روز تولد تو تا

تولد تمام بشریت همچنان منتظر خواهم ماند !

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)- الهم عجل لولیک الفرج

 


اکنون زده نشوید !

اجتماعی


بنام خدا


باید با خود جدّی بود؛ «اکنون زده»  نشوید. شما به ذهن و روان خودتان دقّت کنید، گاهی «اکنون زده» شده ‏اید، یعنی همین

 که حالا هیچ نیستیم، خوشیم، این خیلی خطرناک است،
 
جریان مسلم بن عقیل را در کوفه به یاد آورید، گروهی گفتند: «حالا که زمان، زمان مسلم‌بن‌عقیل و حسین(ع) است، اسم ما 

را هم در ردیف یاران آن‌ها بنویسید» و تعداد زیادی اسم نوشتند، چون فعلاً با مسلم بن عقیل بودن خوش است ولی وقتی 

اوضاع سخت شد، گفتند: «اسم ما را خط بزنید» و تسلیم عبیدالله شدند، این‏ها انسان‌های «اکنون زده» هستند،

 بنابراین شما اگر با خودتان جّدی شدید، حسینی می‏شوید و می‏توانید با پوچی معاویه بجنگید. «اکنون‌زدگی» مشی جدایی از 

حسین(ع) است، واقعاً امام‌حسین(ع) می‏تواند ما را از «اکنون‌زدگی» نجات دهد. با خود جدّی نبودن یعنی از حسین‏(ع) فاصله 

گرفتن و بیهودگی و بی‌ثمری را به رسمیّت شناختن.

 شما نگاهی به برخی از اطرافیانتان بیندازید، افرادی که از حسین(ع) فاصله گرفته و به بیخودی کشیده شده ‏اند از شما به 

عنوان انسانی که برای کمال خود برنامه دارد بدشان می‏آید، چرا؟ چون متوجّه ‏اند شما یاد آور زندگی جدّی‏شان هستید و زندگی 

جدّی برای آن‌ها سخت شده است، لذا ارتباطشان را با شما قطع می‏کنند و می‏گویند این‌ها مال دوران جنگ و جهاد و ایثار 

هستند، حوصله ما را سر می ‏برند. آری انسان‌هایی که از جدّی بودن با خودشان فاصله گرفته ‏اند، از هر سخن جدّی بدشان 

می‏آید،اسلام جدّی است، روحانیت جدّی است، معلم دینی جدّی است، اسلام یعنی جدّیّت با خود.

 زندگی عبارت است از ادامه تفسیری که از حیات خویش دارید. اگر در تفسیر زندگی خودتان جدّی نباشید خودتان را به بازی 

گرفته ‏اید و حسین(ع) نمی‏خواهد شما، خود را به بازی بگیرید.
 
گاهی شما تصمیم می‏گیرید که از امروز جدّی شوید و در جلسات دینی عمیق، با اراده قوی شرکت کنید و دیگر دروغ نگویید، 

غیبت نکنید و...، امّا باید بدانید کسی می‏تواند این تصمیم ها را انجام دهد که علاوه بر این‌که می‏داند نماز و... خوب است،

زندگی را جدّی بداند و امام معصوم(ع) را به عنوان یک خوب بزرگ، الگوی خود بشناسد و به او اقتدا کند وگرنه تصمیمش را

نمی‏تواند ادامه دهد،

 فقط ادای خوب بودن در می‏آورد و هیچ وقت نمی‏تواند با خودش جدّی باشد، برای این‌که به وضع موجود راضی است و فرهنگ 

معاویه ‏ای هم همین را می‏خواهد. معاویه یک وضع موجود درست کرد و مردم را دعوت نمود و گفت به همین راضی باشید، 

حسین‏(ع) گفت به آن چه حق است راضی باشیم. اگر وضع موجود حق است، راضی هستیم ولی اگر حق نیست به وضع 

موجود راضی نیستیم. انسانی که حسین(ع)برای او امام است، انسانی است که به افق ‏های بلند انسانی فکر می‏کند، در برابر 

وضع موجودی که دعوت به سقوط ارزش‏ها می‏کند، مقاومت می‏کند و

 اگرنتوانی مقاومت کنی و خدای نکرده رنگ وضع موجودِ غیر حق را به خود بگیری مطمئن باش حسینی نیستی.


کتاب : کربلا مبارزه با پوچی ها



آرزوی من

من نوشت



بنام خدا



 دیشب یک برنامه ای تو تلویزیون می دیدم که گزارشگر از مردم می پرسید: آرزوتون چیه؟

یکی می گفت : خونه بخرم. یکی می گفت : شرایط اقتصادی بهتر بشه . یک نفر دیگه جالب بود می گفت : پول و امکانات داشته باشم فعالیتهای قرآنی انجام بدم و...

البته این آرزوها هیچکدوم بد نیست ولی واقعا به فکر افتادم که آرزوی اصلی ما تو زندگی چی باید باشه؟ و اولویت با کدام خواسته و آرزوست؟


چون در حقیقت  این  اولویت های ماست که به زندگیمون جهت میده نه خواسته های ما !



پی نوشت : با تشکر از حضور و راهنمایی سازنده دوستان مطلبی راجع به تفاوت امید و آرزو دیدم که در ادامه می آید :


 امید یا همان رجاء، صفتی پسندیده و مطلوب است ، درحالیکه آرزو یا همان امل، خصلتی ناپسند و رذیلتی اخلاقی محسوب می‌شود. در تعریف امید گفته اند: «الرجاء توقع ما ینبغی و تیسر اسبابه و یحسن مابه _ امید، توقع چیزی است که سزاوار باشد، حصول مقدمات آن میسر باشد و عاقبتی نیک داشته باشد.» اما آرزو چنین تعریف شده است: «الامل توقع ما لاینبغی و لم یحسن مابه و لم یتهیأ اسبابه _ آرزو، توقع داشتن چیزی است که سزاوار نباشد، عاقبتش نیک نبوده و اسبابش مهیا نباشد.» لذا منشاء امید عقل خواهد بود اما منشاء آرزو خیال و وهم می‌باشد. به همین دلیل شخص امیدوار، انتخابگر امری خوش عاقبت است و برای رسیدن به آن، مقدمات لازم را هم مهیا می کند در حالیکه شخص آرزومند تلاش خود را برای رسیدن به مقصد بدفرجامی به شکل ناشایستی به هدر میدهد!

ان شاالله که در زندگی همیشه امیدوار وموفق باشید.


شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد.


مناسبت ها


بنام خدا




مرحوم شیخ طوسى رضوان اللّه تعالى علیه به نقل از هشام بن سالم حکایت فرماید:

 

روزى به همراه جماعتى از اصحاب حضرت ابو عبداللّه ، امام جعفر صادق علیه السلام ، در مجلس و محضر مبارکش نشسته بودیم ، که شخصى از اهالى شهر شام اجازه

گرفت و سپس وارد مجلس شد و سلام کرد.

 

امام علیه السلام جواب سلام او را داد و فرمود: بنشین .

 

پس از آن که نشست ، حضرت او را مخاطب قرار داد و فرمود:

 

اى مرد شامى ! خواسته ات چیست ؟

 

و براى چه به این جا آمده اى ؟

 

آن شخص اظهار داشت : شنیده ام که شما نسبت به تمام علوم و به همه مسائل آشنا و عالم هستى ، لذا آمده ام تا مناظره کنم .

 

حضرت فرمود: در چه موردى ؟

 

عرضه داشت : پیرامون قرآن ؛ و حروف مقطّعه و إ عراب آن .

  

ادامه مطلب ...

یک روز...


مهدویت


بنام خدا