حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

باور و یقین - 2

بسم الله الرحمن الرحیم

اکثر اهل جنت و بهشت انسانهای خوش باور و ساده هستند، چون زودتر به باور و یقین می رسند: (اکثر اهل الجنه  البُله). بُله به معنای احمق و نادان نیست، بلکه به معنای ساده و خوش باور است. بُله یعنی : (الفاعل للخیر الغافل عن الشرّ) : کسی که کار خیر انجام می دهد و از شر غافل است.

آفت علم و زرنگی، شکاکیت و دیرباوری است. آیا آن خوش باوری و سادگی که انسان را به بهشت برساند، بهتر از آن شکاکیت و ناباوری و زرنگی نیست که انسان را به جهنم ببرد ؟

 

شرح استاد : به یک معنا اکثر بهشتیان آدم هایی هستند که دیگران آنها را ابله به شمار می آورند و آنها را آدمهای بی عقلی می دانند ، چون خیلی از زرنگی ها و شیطنت ها و حقه بازی ها و کلک هایی که اهل دنیا برای رسیدن به مطامع دنیایی به آن مسلط اند و انجام می دهند. اینگونه آدمها اصلاً مانند اهل دنیا این کارها را بلد نیستند و خیلی ساده هستند .

به یک معنای دیگر اکثر بهشتیان زود باورند . یعنی وقتی یک حقیقت الهی را به آنها می گویی زود باور می کنند ، برخلاف اهل علم . یکی از مصیبت های اهل علم و اهل فضل شکاکیت است و می بینید که هر مطلبی را که برایشان نقل می شود هزار تا احتمالات عقلانی و مخالف می دهند . حتی وقتی یک روایتی از امام معصوم را که برایشان بازگو می کنی ، دچار شک شده و سؤال می کنند که آیا رجال این روایت و سلسله سند آن را دیده اید که معتبر هست یا خیر ؟ و گاهی اینقدر شک می کند که از روایت بی بهره می مانند . چون بدلیل شکاکیت به آن عمل نمی کنند . بلای اهل علم و اهل فضل همین شکاکیت و همین دیر باور بودن آنهاست .

حیف است که انسان عالم بشود ولی علمش را در مسیر شکاکیت استفاده کند . 

نکته‌ای در باب «باور و یقین»


در جلسه قبل گفتیم که همه کاستی های ما در ضعف و باور و یقین ماست و از لحاظ دانستنی ها چیزی کم نداریم . منتها تا آن دانستنی های ما تبدیل به یقین نشود آثار عملی او را نمی بینیم .

محفوظات ذهنی و تصدیقات عقلی ما خیلی آثار عملی آنچنانی ندارند . وقتی تصدیقات عقلی آثارشان ظاهر می شود که به باور و یقین تبدیل بشود ؛ و در آن زمان است که در تمام روحیات ما ، خُلقیات ما، رفتارها و انتخابهای ما در علائم آن باور و یقین ظاهر می شود و برکات ظاهری و باطنی و درونی آن باورها خودشان را نشان می دهند .

لذا همه تلاشها برای بالا بردن مرتبه باور است. راه عمیق تر کردن باور آن است که متناسب با باورها رفتار کنیم . این یک نکته ظریفی است . انسان وقتی بنا را به یک چیزی بگذارد و رفتارهایش را بر اساس آن بنا تنظیم کند و انجام بدهد ، آن بنا در وجودش عمیق تر می شود و آثارش ظاهر می شود .

یعنی ما اگر بنا را بر این بگذاریم که خدایی و قیامتی وجود دارد ، بنا را بر این بگذاریم که در پشت ظاهر این عالَم که حواس طبیعی ادراک می شود یک باطن و ملکوتی هم وجود دارد ، آنوقت رفتارمان را طوری تنظیم کنیم که این چیزها وجود دارد ، عملاً آن رفتارهای متناسب با این باورها وقتی تکرار می شود ، این باورها و بناها را در وجود ما عمیق می کند . تمام عبادات و طاعات و اعمال خیری که ما انجام می دهیم بر همین مبنا ست .

خداوند متعال در سوره حجر آیه 99 می فرماید :

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ( پروردگار خودت را عبادت کن تا یقین برای تو حاصل شود )

وقتی نماز می خوانیم و روزه می گیریم ، حج بجا می آورم ، هر یک از تکالیف الهی را که انجام می دهیم ، این تکالیف وقتی معنا دارد که خدایی وجود داشته باشد ، یعنی با فرض وجود خدا هست که این گونه رفتارهای عبادی معنا پیدا می کند . طبیعتاً وقتی انسان چنین رفتارهای عبادی را انجام می دهد ، آن فرض و آن بنا را در وجودش استحکام می بخشد ؛ یعنی مراتب ایمان را تقویت می کند .

اگر ما به فقیری کمک می کنیم و اسم این کار را می گذاریم «صدقه» ، این صدقه یعنی عملی که تصدیق می کند یک باور را درون ما . یعنی ما باور به وجود خدا و قیامت و اجر اخروی را زیر بنای این رفتار قرار داده ایم ، در واقع این رفتار مصدق و تصدیق کننده چنین باوری است .

طبیعتاً انسان می تواند با تکرار چنین کارهایی آن اعتقادات را در وجود خودش ژرف تر و عمیق تر تثبیت بکند.

یقین مرتبه ای است که انسان دیگر هیچ احتمال مخالفی با باورش را نمی دهد .

ایمان دارای مراتبی است ، از پائین ترین مرتبه ایمان که نوعی گره و عقد قلبی است با همین باورها ، ایمان شروع می شود که شاید آثار عملی و مظاهری هم ندارد اما ایمان می تواند مرتب تقویت بشود که به گفته روایات تا ده مرتبه ایمان بالا برود . این ده مرتبه یعنی باور ما به این امر قوی تر بشود ، در مرتبه دهم که اصطلاحاً می گویند «یقین» ، یعنی هیچ احتمال مخالفی را وجود انسان نمی دهد . در واقع آن حقایق صد در صد به یقین تبدیل شده است .

اگر این یقین حاصل بشود زندگی انسان به گونه دیگری خواهد شد . همه روحیات و خُلاقیات و رفتارهای انسان تغییر می کند .

اوایل کار انسان ایمان ضعیفی دارد و در درون خودش احتمالاتی می دهد که این چیزها وجود داشته باشد یا خیر و تا حدودی این ایمان رفتار انسان را تغییر می دهد ولی وقتی این باور قوی شد و به یقین تبدیل شد آنوقت همه چیز انسان را آن یقین شکل می دهد . 

باور و یقین - 1

بسم الله الرحمن الرحیم

همه‌ی کاستیها و ناقصیها از ضعف باور است. همه‌ی اذکار و عبادات هم برای ایجاد باور است . با اذکار و عبادات، انسان به خود تلقین می کند و با تکرار و تلقین، باور و یقین ایجاد می شود . تلقین آن قدر شریف است که حتی به مرده هم موقع دفن تلقین می خوانند و وقتی که تلقین خواندند، نکیر و منکر می گویند کار او درست شد. پس چرا آدم تا زنده است، به خود تلقین نخواند ؟ چند وقت در خلوت به خود تلقین بخوانید و بگویید : «ان الله تبارک و تعالی نعم الرب و ان محمداً (صلی الله علیه و آله) نعم الرسول و ان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و اولاده الائمه الاحد عشر نعم الائمه» ، هر آینه خدای تبارک و تعالی خوب پروردگاری است و هر آینه حضرت محمد که درود خدا بر او و خاندانش باد، خوب پیامبری است و هر آینه امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب و یازده امام از فرزندان او (علیه السلام) خوب امامانی هستند .

باور، یاور مؤمن است. به خدا و خوبان خدا خوش باور باشید. خوش باوری به آنها خوب است؛ ولو در اثر آن به ظاهر کلاه سرتان رفت سجده‌ی شکر کنید . «اکثر اهل الجنه البُله»: بیشتر اهل بهشت افراد ساده و زودباورند. کسانی که هر چه خدا به آنها می گوید توبه که کردید گناهتان را آمرزیده ام، باور نمی کنند، خود را از آمرزش الهی محروم می کنند و به بهشت راه ندارند. لذا در حدیث داریم: تنها کسی از حجاج که در روز عرفه در عرفات حضور دارد و بخشیده نمی شود کسی است که شک کند که آیا من هم بخشیده شده ام .

 

شرح استاد : باور ترجمه فارسی یقین است، یقین بالاترین مرتبه ایمان است . این را بدانید که دانستن مشکلی را حل نمی کند و یقین است که اثر دارد و تأثیر می گذارد . حضرت امام (ره) مثالی دارند برای تفهیم فرق بین دانستن و تصدیق عقلی با باور قلبی که یقین است، که می فرمودند : همه آدمها از نظر عقلی این مسئله را می دانند و تأیید هم می کنند که انسان تا زمانی که زنده است می تواند یک کاری را انجام بدهد ولی وقتی از این دنیا رفت ، دیگر کاری از او برنمی آید . لذا هر انسان زنده ای می تواند منشاء هر خطری برای ما باشد. ممکن است ما را اذیت کند و ...، ولی وقتی از این دنیا رفت دیگر کاری از دستش بر نمی آید . این گفته را همه انسانها هم تأیید می کنند و هم تصدیق .

اما علی الرغم این امر بسیاری از آدمها هستند که اگر به آنها بگوئید از یک شب تا به صبح در اتاق تاریک با ده نفر آدم زنده به سر ببر ، هیچ مشکلی ندارد ، اما اگر به همان آدم بگویند یک شب تا به صبح در اتاق تاریک با یک جنازه به سر ببر وحشت می کند و می ترسد . حالا اگر شما برای این آدم استدلال کنید که این چه ترسی است ؟ و این زنده ها هستند که باید از آنها ترسید و ممکن است بلایی سرت بیاورند و این جنازه مُرده که کاری ازش برنمی آید ، می گوید : حرفت را می فهمم ولی چکار کنم، می ترسم و این ترس دست خودم نیست . این انسان با این که از نظر عقلی می داند جنازه ترس ندارد ولی باز می ترسد .

اما اگر شما به یک غسال نگاه کنید، می بینید در تاریکی و حتی نصف شب می رود و جنازه را هم میشورد و هیچ ترسی هم ندارد ، حتی اگر خسته باشد کنار این جنازه ها به خواب هم می رود .

فرق این مرده شور با بقیه در چیست ؟ بقیه فقط می دانند و عقلاً تصدیق کرده اند، ولی آن مرده شور یقین کرده است که مرده ترس ندارد و به باور رسیده است .

می بینید که دانستن اثر نداشت و بقیه از مُرده می ترسیدند اما آن مرده شور که به یقین رسیده دیگر نمی ترسد.

پس فرق است بین یقین و باور با دانستن و تصدیق عقلی یک مسئله . آن چیزی که تأثیر عملی دارد از یقین و باور ماست ، دانستن و تصدیق عقلی اثر عملی ندارد .

همه مشکل ما هم در همین نکته است . چون این که خدا وجود دارد را خیلی ها می دانند ، اما وجود خدا چقدر تأثیرگذار در رفتار و اخلاق و زندگی و جامعه ماست؟ می بینید که بسیار کم . چرا ؟ چون یقین نیست . دانستن هست و هزار استدلال عقلی هم برای اثبات خداوند می داند، اما این فقط در عقلش هست و به دل سرایت نکرده و به باور قلبی تبدیل نشده است . این فقط تصدیق عقلی کرده است . اشکال و ایراد ما هم فقط در همین نکته نهفته است .

همه ما به مسائل دینی آگاهیم، که خدا هست ، پیغمبر هست ، قیامت هست . و این حرفها را می دانیم ، اما کجاست اثر عملی این دانستن ؟! این دانستن چقدر در روحیات و رفتارها و زندگی ما تأثیر گذاشته است؟ چقدر این عقاید در شکل دادن انتخابهای ما تأثیر دارد ؟ بعضاً می بینیم، کم .  چرا؟ چون فقط به تصدیق عقلی رسیده ایم . عقل ما بررسی کرده و تأیید کرده اما دل باور نکرده . جای یقین در قلب است نه در عقل .

چرا این مرده‌شور به این باور رسید که از این جنازه نباید ترسید ؟ اگر درست دقت کنیم اینها هم زمانی که برای اولین بار به سراغ این شغل آمدند ، وقتی با این جنازه ها تنها می شدند، آنها هم می ترسیدند . ولی وقتی در زمانهای متمادی اینقدر به این قبرستان آمد و رفت و اینقدر این جنازه ها را جابجا کرد ، که در اثر این تکرار ، این مطلبی که تصدیق عقلی او بود به تدریج تبدیل شد به باور قلبی .

راه رسیدن به باور قلبی هم همینطور است که راهی را که از نظر عقلی بررسی کرده و درستی آن برایش اثبات شده ، این را بارها و بارها برای خودش تکرار و به خودش تلقین کند . این تکرار و تلقین این مسئله را از عقل به دل منتقل می کند و به باور قلبی تبدیل می شود .

همه اذکار و عبادات نقششان همین است . مثلاً در تسبیحات حضرت زهرا(س) شما چرا 34 مرتبه می گوئید «الله اکبر»، 33 مرتبه می گوئید «الحمدلله»، 33 مرتبه می گوئید «سبحان‌الله» ، راز تکرار اذکار همین است . یعنی من از نظر عقلی بررسی کرده ام و رسیدم به این که : «الله اکبر» ، اما می خواهم این از عقل منتقل بشود به قلب.

شما با این اذکار به خودتان تلقین می خوانید ، و 34 بار می گویم «الله اکبر» و به خودم تلقین می کنم «الله‌اکبر» تا این حقیقت را که در عقلم بود به دل منتقل بشود . این راز تکرار اذکار است .

چرا ما باید پنج بار نماز بخوانیم ؟ در همین نماز بعضی اذکار بارها و بارها تکرار می شود ، رمز این تکرار رسیدن به باور قلبی است .  این تلقین مکرر آن حقایقی است که ما درستی آن برایمان در عقل اثبات شده ، اما می خواهیم این حقایق از عقل منتقل بشود به دل . رمز تکرار در عبادات و اذکار ، تلقین مکرر به خویشتن است برای رسیدن به باور و یقین .

البته گفتن این اذکار نباید به صورت لق لقه‌ی زبانی باشد بلکه باید با توجه باشد تا انسان را به باور و یقین برساند.

همین تسبیحات حضرت زهرا(س) که این همه در روایات به آن سفارش شده، ببینید چه اندازه آثار بزرگی دارد، ولی چرا وقتی ما این تسبیحات را می گوئیم این آثار ظاهر نمی شود ؟ برای این است که ما با اذکار بازی می کنیم . همین تسبیحات را ببینید در نماز جماعت مساجد با چه سرعتی به پایان می برند، خوب برای همین است که آثار ندارد .

در تسبیحات حضرت زهرا(س) باید مرتب به خودمان تلقین کنیم که «الله اکبر» و «الله اکبر» ... تا به یقین برسیم.

در نماز حداقلش این است که بفهمیم داریم چه چیزی را می گوئیم ، لااقل ذکر، ذکر معنوی باشد و ذکر لسانی صِرف نباشد . ذکر لسانی صِرف تأثیر چندانی ندارد و این فقط زبان است که مشغول ذکر است ولی حواس در جای دیگر است و این زبان است که دارد ذکر می گوید و نماز می خواند . این خاصیتی ندارد چون روح ذکر در آن نیست و وقتی روح ذکر داخلش نباشد از یک جنازه بدون روح چه کاری از او بر می آید ؟

ذکر معنوی یعنی اینکه توجه داشته باشیم که چه چیزی را داریم می گوئیم که البته این حداقل کار است .

واقعاً وقتی انسان می بیند کسانی اینقدر تند تند در نماز با خدا صحبت می کنند دلش می سوزد . آیا در همین عشقهای مجازی هم انسان با محبوبش اینطور صحبت می کند ؟ چرا اینقدر این صحبت را کِش می دهند ؟ چون لذت می برند . اگر ذکر و نماز معنوی هم باشد یعنی فقط با توجه باشد که دارد چه چیزی می گوید آن هم یقین آور است که می تواند انسان را به مرتبه بالاتر هم برساند که آن ذکر قلبی است .

در ذکر قلبی، دل ذاکر است . در مرتبه اول دل ذاکر نیست . اول زبان ذکر می گوید ، بعد ذهن و فکر مشغول می شود که می شود ذکر معنوی و بعد کم کم سر از ذکر قلبی در می آورد . مثلاً یک بچه کوچک را ببینید که مادرها چطوری آنها را به حرف زدن در می آورند . یک کلمه بابا را مادر مرتب تکرار می کند ، مادر اینقدر این کلمه را برای کودک تکرار می کند تا اینکه کودک زبان باز می کند و می گوید : بابا . عین همین در ذکر معنوی است . راه رسیدن به ذکر قلبی هم همان ذکر معنوی است . اینقدر باید بگوید «الله» تا طفل دل زبان باز کند و بگوید : «الله»

همه دانسته های ذهن انسان که فقط در حد ذهن است و باور قلبی نشده در اثر انتقال از این عالم که همان مرگ است و لحظه پُر مخاطره ای است از خاطر انسان می رود و فقط آن چیزهایی که یقین قلبی است آنها می مانند .لذا امکان دارد شخصی بسیار آدم باسوادی هم باشد و کلی کتاب و مقاله هم نوشته باشد اما همه فقط تصدیق عقلی بوده . این شخص در لحظه جان دادن همه اینها را فراموش می کند . در روایات داریم که در تدفین وقتی تلقین گفته می شود دوباره آن اطلاعات برمی گردد .

باور، یاور مؤمن است . انسانی که به یقین رسیده ، این یقین در همه عوالم کمک حال انسان است.

خوش باوری به خدا و خوبان خدا خیلی چیز بزرگی است . اینکه اگر چیزی گفته اند شک نکند و نگردد یک ایرادی داخلش پیدا کند، و وقتی مطلبی گفته اند باور کند و شروع کند به عمل کردن .  آدمهای شکاک خیلی دیر نجات پیدا می کنند . تا یک حرفی بزنی زود یک حاشیه می زنند و همان که حاشیه زد خودش را محروم کرد .

وقتی می گویند امام صادق (ع) فرموده با این ذکر خداوند همچین چیزی را می دهند ، حاشیه نزن که حالا روایتش دارای سند درست است یا خیر، با این کار خودت را محروم می کنی . حاشیه نزن عمل کن . اکثر انسانهای بهشتی ، آدمهای زودباور و خوش باوری هستند و حرف خدا را زود باور می کنند و وقتی خداوند می فرماید اگر اشتباهی کردید توبه کنید ، آن شخص بعد از گناهی که کرده توبه می کند و باور می کند که خدا او را بخشیده است . همین که باور کرد که خداوند او را بخشیده ، این باور باعث می شود که بخشیده شود .  

موت و فنا - 4

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

تصمیم به موت ، موت است .

شرح استاد : همین که تصمیم گرفتی و آماده شدی و چمدانت را بستی و همه چیز برای حرکت آماده بود شما دیگر مسافری ، که فرمود : " ... وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما (نساء/100) ... و کسى که هجرت‏کنان از خانه خویش به سوى خدا و رسولش درآید و در همین بین مرگش فرا رسد، پاداشش به عهده خدا افتاده و مغفرت و رحمت کار خدا و صفت او است‏ "

همین که چمدان را بستی و راه افتادی کار تمام است ، مهم همین کندن و آماده شدن است . هر چند صورت ظاهر ، خروج از بیت گلی است ولی صورت باطنش خروج از بیت نفس است .

باید تصمیم بگیریم برای موت ، و گرنه فوت کردن لازم نیست .

---------------------------------------------------------------------------

به سر خودت بگو آرام شو ، تا هر چه نیت و اراده و آمال دارد ، برود و تو آرام با خدای خودت بنشینی .

شرح استاد : این فکر و خیال و آمال و آرزو دست از سر انسان بر نمی دارد و یک دقیقه درون انسان ساکت نمی نشیند ، گفت :

در اندرون من خسته دل ندانم که کیست            که من خموشم و او در فغان و در رؤیاست

این هیجانات و سر و صدای نفس ماست که نمی گذارد صدای خدا و اولیاء خدا را بشنویم .

صدای خدا در درون همه وجود دارد و این صدا ، صدای بسیار لطیفی است . اما این های و هوی و جنجالی که نفس به پا کرده ، این آمال و آرزوها ، این کینه ها ، این عقده ها و ... صدای خدا را تحت الشعاع قرار داده و نمی گذارد که ما بشنویم .

اگر بتوانیم این نفس را ساکت کنیم و بگوییم آرام باش آنوقت در درونمان خواهیم شنید صدای حجت خدا را .

خواباندن این سر و صدای نفس ، موت است . ساکت کردن درون همان موت است .

موت و فنا - 3

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

موت خیلی نزدیک است . تا ذکر موت کنیم ، مرده ایم . قُولُوا لاالهَ (موت) الاالله (حیات) تفلحوا . خداوند می فرماید : خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (ملک/2) موت و حیات را مثل دو توپ آفرید تا معلوم شود که کدام بهتر بازی می کنند . جایزه اش محمد رسول الله و علی ولی الله است . کسی که ایمان به قلبش رسید ، مرده است . باید به موت تن داد ، نه اینکه فوت کرد . دست از آمال و آرزو که برداشتی ، موت است .

شرح استاد : (الـهَ ) یعنی چیزی که دل ما را شیدای خودش می کند و وقتی می گوئیم (لاالهَ ) یعنی همه چیزهایی که دل ما را می ربود از همه آنها خلاص شدیم . می گوئیم هیچ چیزی نیست که دل ما را برباید و در نتیجه در ادامه می گوئیم ( الا الله ) که آنوقت حیات می آید . لذا فلاح و رستگاری (تفلحوا) در همین موت و حیات است .

(لاالهَ ) یعنی دل بریدن از هر چیزی که غیر خداست و موت ماست و  ( الا الله ) یعنی دل بستن و تنها شیدای خدا بودن که حیات ماست . اول موت است بعد حیات . یعنی باید از این پل عبور کرد تا رسید به آن وادی . اینطور نمی شود که کسی بگوید من تن به موت نداده می خواهم سر از حیات در بیاورم.

اول باید خانه دلت را از هر چه غیر خداست خالی بکنید تا بعد آن خانه بتواند خانه خدا بشود .

ابتداعاً رسول الله (ص) خانه کعبه را از همه بتها خالی کردند تا بعد شد خانه خدا .

در بحث توحید گفتیم که این (الا) را هم خیلی محکم بگوئید که اگر چیزی ته دلتان هست آنهم جارو بشود و آنوقت خانه دل می شود خانه (الله) که القلب حرم الله .

از آیه 2 سوره ملک اینطور فهمیده می شود که انسان غیر از موت و حیات است و موت و حیات مثل دو توپ هستند که خداوند آنها را برای بازی ما آفریده است .

ایمان یعنی دلدادگی و دل سپردن ، لذا کسی که مؤمن شد یعنی دل به خدا داد . ایمان باید به قلب برسد وگرنه ادعای ایمان که ایمان نیست . فرمود :

 " أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (عنکبوت /2) آیا مردم گمان کرده‏اند به صرف اینکه بگویند ایمان آورده‏ایم رها مى‏شوند و آزمایش نمى‏شوند؟ "

این لطف خداست که انسان را محک می زند چون انسان گاهی اوقات دچار خیالات می شود و با خواندن چهار تا شعر عارفانه خیال می کند که عارف شده است .

کسی که ایمان به قلبش رسیده باشد به راستی که مرده است ، چون دلبستگی به جز خدا ندارد . محبت به خدا ضد محبت به دنیاست و دو دشمن ضد هم و دو راه مقابل هم هستند .

محبت خدا نور و محبت دنیا ظلمت است و این دو با هم یکجا جمع نمی شوند . همین که نور بیاید ظلمت می رود که : " ... ِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات‏ ... (هود/114) ... که نیکیها بدیها را نابود مى‏کند ... " .

انسان باید استعداد موت داشته باشد و دلبستگی به این عالم نبسته باشد .

آمال و آرزو از سر محبت به دنیاست . آرزوی داشتن به ماشین و خانه و شغل آنچنانی همه اش محبت به دنیاست . آرزو یعنی داشتن چیزی که انسان دوست دارد به آن برسد .

موت یعنی از جاذبه دنیا رها شدن ، نه اینکه انسان از دنیا بیرون برود .

موت و فنا - 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

موت همراه ماست ، جسم ما موت است .

شرح استاد : اگر موت را به معنای مرگ بگیرید می بینید وقتی کسی می میرد بدنش در یک گوشه ای افتاده است بدون اینکه یک گرم از بدنش کم شده باشد . پس این بدن شما موت است و این روح است که دارای حیات می باشد .

موت همیشه در کنار ماست و اینطور نیست که قرار باشد یک وقتی به سراغ ما بیاید . موت رفیق همیشگی ماست و هر جا برویم این موت با ما می آید . می خوابیم با ماست ، بیدار می شویم با ماست ، راه می رویم با ماست ، می نشینیم با ماست .

در هر نفسی یک موت و حیات است . باید موت را بشناسیم تا با او رفیق بشویم .

حضرت امیر (ع) می فرمایند : " والله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدى امه  / به خدا سوگند که انس پسر ابوطالب به مرگ از انس به پستان و شیر مادرش بیشتر است "

همانگونه که طفل شیرخوار به پستان مادرش چسبیده و از شیر او تغذیه می کند ، مؤمن هم نسبت به موت همینگونه است ، مؤمن به موت چسبیده است و از موت تغذیه و رشد می کند .

----------------------------------------------------------------------------------------

موت ، همیشه همراه ماست . وقتی می خوابیم ، گویا می میریم و آن را تمرین می کنیم . وقتی نفس را بیرون می دهیم ، در حقیقت می میریم و با نَـفَس دیگر ادامه ی حیات می دهیم .

شرح استاد : در حدیث داریم "کما تنامون تموتون وکما تستیقظون تبعثون / همانگونه که می خوابید می میرید و همانگونه که بیدار می شوید فردای قیامت مبعوث می شوید " .

به همین خاطر می گویند که خواب برادر کوچک مرگ است ، حالا وقتی برادر کوچک اینقدر خوشمزه است خود مرگ چه اندازه لذیذ است !

مراحل خوابیدن خودتان را دقت کنید تا راه مردن را یاد بگیرید .

موت و حیات در این دنیا همیشه با هم آمیخته است . حیات خالص متعلق به آخرت است .

" ...  َ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان ...‏ (عنکبوت/64) ... به درستى که زندگى حقیقى، آخرت است‏ ... "

موت و فنا - 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

بهترین عمل صالح ، موت است . الانتظارُ اَشَـدُّ من الموت : انتظار شدیدتر از موت است.

شرح استاد : همه اعمال صالحی که انجام می دهیم ، مقدمه این است که از منیت ها ، خودبینی ها، تعلقاتمان و از دلبستگی هایمان به غیر از خدا دست برداریم . همین اعمال عبادی روزه را ملاحظه بفرمائید که انسان از خواب و خوراک خود را محروم می کند و اینها تمرین هایی است که این وابستگی و دلبستگی ها را به دنیا و به جنبه های مادی و طبیعی و حیوانی و به نفسانیت و هوس های خودمان ، این اسارت را کم کنیم . تمام این اعمال ذره ذره این وابستگی ها را کم می کند ولی موت به یکباره این کار را می کند .

موت دل از دنیا بریدن و دل از تعلقات مادی قطع کردن است . لذا بزرگترین عمل صالح همین موت است.

انتظار بالاتر از موت است ، این مانند مادری است که منتظر فرزندش است که از مدرسه به منزل بیاید و هر چه این انتظار شدید تر باشد ارزش این انتظار بیشتر است .

حالت انتظار شدید تر از موت است چون انسان را بیشتر آزاد می کند .

-----------------------------------------------------------------------------------

منزل موت آخرین منزل دنیا و اولین منزل آخرت است .

 شرح استاد : معنای متعارف موت مرگ است در صورتی که معنای فوت ، مرگ است . موت دل کندن از دنیا است .

در دعای بیست و هفتم ماه مبارک رمضان می خوانیم : " اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ / خدایا دورى از خانه فریب،و بازگشت به خانه جاویدان،و آمادگى براى مرگ پیش از رسیدن آن را روزى‏ام گردان ".

موت دل کندن و دل شستن و دل بریدن از غیر خداست .

بسیاری از انسانها موت شان در زمان فوت شان اتفاق می افتد و حضرت عزرائیل (ع) با زور و اضطرار این کار را انجام می دهند که یه این موت ، موت اضطراری هم می گویند .

انسانهایی که صاحب دل هستند در زمان حیات شان سعی می کنند دل را از محبت دنیا خالی کنند که به این موت ، موت اختیاری می گویند . گفت :

بی اختیار نمیرد مردم بی عشق                    تو زنده کرده عشقی به اختیار بمیر

کسی که از دنیا دل کند دیگر نوکر دنیا نیست . گفت :

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                      از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

حضرت امیر (ع) می فرمایند : " وَ صَحِبوا الدُّنیا بِأبدان ٍ أَرواحُهُم مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى / با دنیا، به بدن هایى مصاحبت مى کنند که ارواحشان به محل اعلى آویخته است ".

گفت :

هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای                 که من در میان جمع و دلم در جای دیگر است

شکر - 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اینکه وقتی پس از تحمل ضایعات و خسارات متعددی در یک حادثه جان سالم به در می بریم ، می گوئیم خدا رحم کرد ، آیا کفران همه رحمت هایی نیست که خداوند از اول عمر شامل حال ما ساخته است ؟ آیا فقط در همین یک مورد خدا رحم کرد و تا به حال رحم نکرده بود ؟ تا وقتی سلامت و آسایش و آرامش نصیب ساخته بود ، چرا رحمت الهی را نمی دیدی و همین که خطر آمد دیدی ؟

-------------------------------------------------------------------

چقدر بی انصافی است بعد از اینکه تصادف کرد و دو نفر از بستگانش کشته شدند و دو نفر زخمی شدند ، می گوید خدا خیلی رحم کرد . ببینم ، پنجاه سال که تصادف نکردی و همه سالم بودید ، خدا رحم نکرده بود و حالا رحم کرد ؟ سال ها سلامتی و اعضای کامل و سالمت را پای خدا ننوشتی ، ولی وقتی مریض شدی و مدت ها درد کشیدی و بهتر شدی ، می گویی خدا سلامتی داد ؟ بزرگی خدا نگذاشت او را ببینی و پای او بنویسی .

شرح استاد : تمام این بحث ها برای این است که انسان نعمت های خدا را ببیند . از قدیم می گفتند وقتی نعمت را از دست دادی تازه می فهمی چه چیز گرانبهائی داشته ای . اینها همه از جهل بشر است که تا موقعی که چیزی را از دست ندهد قدر آن چیز را نمی داند .

تا زمانی که پدر و مادر و استاد انسان در کنار ما هستند قدر نمی دانیم ، اما همین که از دنیا رفتند ببینید چگونه سینه چاک می کنند . حالا اگر همین مادر مجدداً به دنیا برگردد می بینید انسان چقدر خوشحال می شود و دیگر قدر این مادر را می داند . باید پرسید این همه عمر مادرت کنارت بود چرا قدرش را نداشتی ؟

انسان با عقلش باید بتواند بگردد و نعمت ها و عطاهای خداوند را چه در جنبه های مادی و چه در جنبه های معنوی پیدا کند و از آنها لذت ببریم .

انسان باید نعمت را در دل نعمت ببیند ، نه آن زمانی که  نعمت را از دست می دهد .

کفران از کفره می آید یعنی پوشان . کشاورزان وقتی دانه ای را می کارند روی آن خاک می ریزند در زبان عربی به این کفر می گویند . کافر یعنی کسی که نعمت خدا را می پوشاند .

انشاءالله ما شاکر باشیم ، یعنی نعمت های خداوند را آشکار کنیم و همانطور که قبلاً گفتیم این باید در عمل باشد و هر کس ما را می بیند باید این را در احوالات ما مشاهده کند .

شکر - 9

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اگر به سختی هایی که متدینین در زمان رضا خان و پسرش کشیدند ، توجه کنید ، می بینید که الآن برای مؤمنین خیلی زمان خوبی است ، چون همه آزادند کاری را انجام دهند که می خواهند . شاکر باشید و خدا را سجده کنید تا خدا خوبی های آن را زیاد کند .

شرح استاد : خیلی مواقع انسان ناشکر می شود . مثلاً می گوید این هم شد خیابانهای یک کشور اسلامی و ... . حالا چرا اینطوری می گوئیم ؟ چون ندیدیم زمان رضا خان را . زمانی بود که یک نفر عمامه به سر را نمی گذاشتند در خیابان عبور کند ، از تردد یک خانم چادری جلوگیری می کردند ، یک عدد پرچم امام حسین (ع) نمی گذاشتند بلند شود ، اجازه یک مجلس برای اباعبدالله (ع) را نمی دادند، اینها را ندیده ایم لذا قدر این چیزهایی را که امروز هست را نمی دانیم . باید زمان رضا خان زندگی می کردیم تا الآن می فهمیدیم در چه نعمت بزرگی زندگی می کنیم .

برای تشکیل یک جلسه روضه پنج نفره، ده تا مأمور داخل کوچه می گذاشتند تا بتوانند ده دقیقه روضه بخوانند .

چون از لطف و عنایات خداوند شاکر نیستیم در لجن زار دنیا بیشتر فرو می رویم . این هم خودش یک عذاب است ، همین حالا در آتش هستیم و قصدمان این است که از آتش جهنم بیرون بیائیم که باید شکر کنیم تا از جهنم خلاص شویم . جهنم غفلت و جهل است ، شکر که کردی از جهنم بیرون می آیی .

شکر - 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خداوند فرمود : لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدید : اگر شکر کردید ، برای شما زیاد می کنم و اگر کفران کردید ، همانا عذابم سخت است . شکر هر چیزی مناسب خود آن چیز است . شکر پول ، کمک کردن و انفاق به فقیر است . شکر علم ، تعلیم دادن است . شکر قدرت ، گرفتن دست ضعیف است . اینها شکر نعمت اند . شکر منعم ، یعنی خدا را عبادت کنیم ، چون سزاوار عبادت شدن است ، نه برای اینکه به ما نعمت داده است .

شرح استاد : اگر خداوند به ما پولی داده شکرش این نیست که یک تسبیح برداریم و بگوئیم شکراً لله ، شکراً لله ، بلکه راهش این است که آن پول را به دیگران بدهی . تشکر پولی که خداوند روزی اتان کرده انفاق کردن است . در مورد علم هم همینطور است و شکر علم و معرفتی که خداوند به شما داده سجده و شکر لفظی نیست بلکه شکر داشتن علم، نشر و تعلیم دادن است ، امام علی (ع) می فرمایند : " الزکات العلم النشرو /  زکات علم نشر آن است " . زکات باعث نمو و زیاد شدن است .

شکر بازوی توانمند این است که در راه خدمت به خلق بکار گرفته شود ، شکر زبان گویا دفاع از حق مظلومی است که زبان دفاع ندارد ، شکر داشتن آبرو خرج کردن آن در راه دین خدا و  گره گشائی از کار مؤمنی است .

شکر نعماتی که خداوند به ما داده خرج کردن آن در راه خود خداست .

ما به دو گونه می توانیم خدا را عبادت کنیم . یک بار خدا را عبادت می کنیم بخاطر اینکه به ما این همه نعمت داده ، اما یک بار هم خدا را عبادت می کنیم چون خداوند متعال را سزاوار عبادت می دانیم  .

امام علی علیه السلام می فرمایند"اِلهی ما عَبَدتُکَ خَوفاً مِن نارِکَ وَ لا طَمَعاً فی جَنَتِکَ بَل وَجَدتُک اَهلاً لِلعِبادَهِ فَعَبَدتُک؛ خدایا من تو را پرستش نکردم از ترس آتش جهنمت و پرستش نکردم به طمع بهشتت، بلکه فقط تو را شایسته پرستش می بینم" (بحار الانوار، ج 41، باب 101، ص14 (

شکر منعم این است ، شاخصش هم این است که اگر این نعمت را نداد باز این عبادت ادامه پیدا می کند .

در دعای ابوحمزه ثمالی داریم : "  اِلهی وَسَیدی وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لَئِنْ طالَبْتَنی بِذُنوُبی لاَُطالِبَنَّکَ بِعَفْوِکَ وَلَئِنْ طالَبْتَنی بِلُؤْمی لاَُطالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ وَلَئِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ لاَُخْبِرَنَّ اَهْلَ النّارِ بِحُبّی لَکَ اِلهی وَسَیدی / ای خدای من و آقای من، سوگند به عزت و جلالت اگر مرا در مورد گناهان بازخواست کنی من نیز تو را به عفو و گذشتت مطالبه می‌کنم و اگر به پستی‌ام مرا مؤاخذه کنی من  هم به کرمت تو را مطالبه می‌کنم و اگر به دوزخم ببری به دوزخیان گزارش می‌دهم که دوستت دارم ای خدای من و آقای من " .

این خود خدا را دوست داشتن است .

شکر منعم یعنی اینکه خدا را عبادت می کنم نه برای اینکه به من روزی داده ، نه برای لطف هایی که به من کرده و ... ، طمع کارانه خدا را عبادت نمی کنم ، خدا را سزاوار عبادت می بینم .

شکر - 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

سلام کردن ، نماز ، روزه ، زکات و همه ی عبادات ، تشکر از عطاهای خداست . با تشکر هم نعمت زیاد می شود و هم فرد شاکر دوست خدا می شود .

شرح استاد : فرمود : " ... لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏ ... (ابراهیم/7) ... اگر شکر نعمت بجاى آرید بر نعمت شما مى‏افزایم‏ ... "

اینها نشان می دهد که شما قدر دانسته اید آنچه را که خدای تبارک و تعالی عنایت نموده است . این همانند آن است که بنده یک کتابی را به شما بدهم و وقتی می بینم که شما با چه علاقه ای این کتاب را می خوانید همین کار باعث می شود که کتاب دوم را هم با ذوق به شما بدهم ، ولی زمانی که شما کتاب اول را نخوانده داخل کتابخانه می گذارید همین کار بنده را هم دلسرد می کند .

وقتی تشکر می کنید خداوند روزی را زیاد می کند . شاید معنای دیگر زیاد کردن روزی این باشد که خداوند پرده ها را کنار می زند و سایر نعمت هایی که به آن توجه نداشتید را نشانتان بدهد که بیشتر کیف کنید . البته این یک طرف قضیه است و طرف دیگر آن است که شما با تشکر از خدا رفیق خدا می شوید و او هم شما را بیشتر دوست دارد .

" ... یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه‏ ... (مائده/54) ... خدا قومى را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند ... "

وقتی کسی نعمت را نمی بیند مرتباً طلبکار است و لب به شکایت دارد و همین باعث می شود که از خداوند دور می شود .

-----------------------------------------------------------------------------

کسی که شکر کند ، خدا زیاد می دهد و به او قدرت و حیات بالاتر می دهد . یعنی پرده را کنار می زند و قدرت و حیات بالاتری را که از اول در او گذاره بود ، به او نشان می دهد .

شرح استاد : خداوند کار نیمه تمام و ناقص ندارد و همه کارها را تا آخرش کرده است . ناقص بودن مال ماست که عطاها را نمی بینیم . خداوند هیچ عطای ناقصی را در ما قرار نداده و همه عطاهایی را که باید بدهد در ما به ودیعه قرار داده است .

اگر در حال حاضر نعمتی در دسترس ما نیست نقص از خود ماست ، لذا مراتب بلند حیات معنوی که یک سالک در آرزوی رسیدن به اوست ، اینطوری نیست که بعداً خداوند باید بدهد ، همه آن مراتب در وجود خودت هست . گفت :

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد              آنچه خود داشت از بیگانه تمنا می کرد

همه آنچه را که شما بعنوان کمالات معنوی می خواهید و تشنه و طالب آن هستید ، همه آن چیزها را خداوند در تک تک وجود ما قرار داده است . حال اگر آنها را نمی بینیم این مربوط به جهل ماست .

اگر می خواهید به مراتب بلند برسید راهش این است که همین نعماتی را که در حال حاضر داریم شکرش را بجا بیاوریم تا خداوند پرده ها را کنار بزند و نعمات دیگر را به ما نشان دهد .

شکر - 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر وقت خدا نعمتی به تو داد ، آن را آشکار کن ، چه مادی و چه معنوی .

-------------------------------------------------------------

اینکه قرآن فرمود : وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث‏ : و اما نعمت پروردگارت را اظهار و ابراز کن . وقتی در درون خودت فکر می کنی و به خودت می گویی که خدا به من چقدر خوبی کرده است ، همین کار حدیث و اظهار و بیان نعمت است .

شرح استاد : فرض کنید بنده یک لباس قشنگی را برای شما می خرم ، حالا شما اگر این لباس را در کمدتان بگذارید و از آن استفاده نکنید این کمال بی لطفی به من است . اما اگر این لباس قشنگ را بر تن کنید و جلوی بنده بنشینید این باعث می شود بنده کلی کیف کنم . شما با این کار نعمت را اظهار کرده اید .

خداوند دوست دارد وقتی نعمتی را به کسی می دهد ، آن شخص نعمت را استفاده کند و نشان بدهد که این خدا چه خدای خوبی است . وقتی شما نعمت را اظهار می کنید در اصل دارید منعم را نشان می دهید . حالا می خواهد این نعمت ها مادی باشد یا معنوی ، فرقی نمی کند .

در این اظهار خودنمائی نکن ، خدا نمائی کن .

گاهی اوقات انسان برای اینکه آن نعمتی را که خدا داده نشان بدهد خودش را نشان می دهد ، این خیلی بد است ، باید نعمت را نشان داد تا انسان خدا را نشان بدهد .

اولین شرط اظهار این است که خود انسان آن نعمت را ببیند ، یعنی توجه کند که خدا چه چیزهای خوبی به ما داده است . همین که آن شخص در فکر و ذهنش متوجه است که این خدا نگذاشته است که جایی در زندگی ما لنگ باشد و همه چیز را برای ما فراهم کرده است و نگذاشته است که چیزهایی را که برای ما ضرر داشت و ما اصرار به داشتن آنها داشتیم به ما برسد و چیزهایی که برای ما فایده داشت و ما از آنها فراری بودیم ، آنها را در دامانمان قرار داد .

اینها مرحله اول است و مرحله بعد این است که وقتی کسی شما را می بیند چنان سرحال و شاداب و خندان و شکفته باشید که آثار شکر نعمت را در وجودتان ببینند .

انشاءالله همه الطاف خدا را ببینیم تا تمام وجودمان خندان باشد . گفت : " رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون " .

عبد خدا باید سر حال باشد و لازم نیست لفظ شکر به زبان جاری شود ، بلکه همان سیمای خندان و بانشاط نشان از شکر نعمات است و این بهترین تشکر از خدا است .

در نعمتهای معنوی هم همینطور است و سرحال و با کیف نماز بخوانیم و عبادت ها را انجام بدهیم . باید تمام وجودمان شاداب باشد . همین شادابی تشکر از خداوند و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می باشد . همین شادابی خستگی اهل بیت (ع) را در می آورد که با تمام سختی ها و شکنجه ها و مصائبی که داشتند می بینند بندگان چطور سرحال و با چه شادی و ذوقی از این غذاهای معنوی استفاده می کنند .

بهترین تشکر از نعمت های مادی و معنوی این است که آثار شادی آن نعمت در وجود ما ظاهر بشود .

شکر - 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

بگرد و تفحص کن و چیزهایی که خداوند به تو داده است را پیدا کن و شکر آنها را به جا بیاور . البته ما از خودمان هیچ نداریم و هر چه داریم ، خدا به ما داده است .

شرح استاد : گاهی انسان غافل می شود از الطاف خدا و چه بسا کم کم نه تنها احساس بدهکاری به خدا پیدا نمی کند بلکه ادعای طلبکاری هم می کند که خدایا دیگر به ما نمی رسی و ...

علت تمام اینها، آمال و آرزوهای ماست که نمی گذارد آن چیزی را که خدا به ما داده را درست ببینیم و حواسمان به آن چیزهایی است که خدا به ما نداده و در نتیجه آن لطف و الطاف الهی را نمی بینیم .

لذا اگر بتوانیم به لطف الهی از آمال و آرزوها نجات پیدا کنیم آنوقت نگاهمان به داده هایی که خداوند به ما داده است می افتد ، آنوقت می بینیم غرق در عطاهای خداوند هستیم و فطرت و وجدان ما بدون اینکه کسی به ما بگوید شاکر است .

" ... وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ... (ابراهیم/34) ... و اگر بخواهید نعمتهاى خدا را بشمارید قدرت آن را نخواهید داشت‏ ... "

پس اگر انسان بنشیند و تفحص کند و کمی بگردد پرده ها کنار می رود و معلوم می شود آن عطاهای بزرگ خدا که روزی انسان شده و شکر آن نعمت ها ، کارهای خوبی است که انجام می دهیم و اگر کمی بیشتر دقت کنیم می بینیم که همه هستی ما لطف خداست .

----------------------------------------------------------------------

هر جا به نعمتی پی بردی و بر تو آشکار شد ، صلوات بفرست و شکرش را به جا بیاور.

شرح استاد : گاهی اوقات خداوند لطفی را که از نظر ما پنهان بوده بر ما آشکار می کند و ما متوجه می شویم آن چیز عجب عطای برجسته ای در ما بوده است و ما حواسمان نبوده ، و در همان لحظه که متوجه شدیم جای تشکر دارد که فرمود : صلوات بفرست .

همه عطاهای خداوند به دست اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به ما رسیده است چون هر کسی وقتی می خواهد چیزی را به کسی بدهد با دستش می دهد . بنابراین اولین تشکر از کسی است که مستقیماً آن عطا را به ما داده است و بعد تشکر ما از اهل بیت (ع) صلوات است .

همین نماز را توجه بفرمائید ، همین رکوع و سجده را که ما به آن بی توجه هستیم را دقت بفرمائید . اگر روزی اینها نباشد چه غصه ای بر انسان عارض می شود . گاهی خداوند این پرده را کنار میزند که انسان شاکر باشد ولی این نماز و این رکوع و سجده را چه کسی به ما یاد داد ؟ به غیر از اهل بیت (ع) چه دستی در کار بوده است ؟ پس باید از اهل بیت (ع) هم تشکر کرد ، لذا فرمود : صلوات بفرست و وقتی صلوات فرستادی فضا روشن تر می شود و چشم دل برای دیدن حقایق بیشتر می توانید ببینید و شکر آن را بجا بیاور که خداوند این نعمت را  به اهل بیت (ع) داد تا آنها هم آنرا به ما بیاموزند .

شکر - 4

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در همه آسمان و زمین هیچ کس مثل من نیست . به همه اهل آسمان و زمین بدهکارم . یک ذی روح پیدا نشد که از من طلبکار نباشد . هیچ کاری هم به عنوان تشکر از آنها نتوانستم انجام دهم . به داد چنین کسی جز صانعش که خواهد رسید ؟

شرح استاد : در بحث های قبل گفتیم که آنچه در دسترس ما هست همه خلق در رسیدن آن به ما سهم دارند . سلسله وار عواملی به هم متصل هستند تا آنچه که به عنوان ظرف غذا یا جامه ای که به تن داریم ، خانه ای که در آن زندگی می کنیم ، وسیله ای که سوار آن می شویم و ... وقتی به آنها نگاه می کنید ببینید چقدر آدمهای زیادی پشت به پشت هم داده اند تا به دست ما رسیده است .

بنابراین انسان به همه اهل آسمان و زمین بدهکار است و انسان باید ببیند واقعاً حق کدام یک از این انسانها را توانسته ادا کند ؟  یعنی کسانی که به گردن ما حق داشته اند کدام یک را توانسته ایم حقشان را ادا کنیم ؟ هیچ کدام .

در این حالت انسان مضطر می شود و کاری هم از دستش بر نمی آید که خودش را از زیر این دینهای سنگین رها کند . و وقتی انسان مضطر شد آنوقت خدا را می خواند و خدا می فرماید من خودم حق همه را ادا خواهم کرد که در این حالت همه بدهکاریهای ما سر از خدا در می آورد . حالا در برابر خدا چه کاری از شما بر می آید ؟ چگونه این بدهیها را پاک کنیم ؟ چون چیزی نداریم عاجزیم !

وقتی مضطر شدید آنوقت خدا می آید دستتان را می گیرد . خداوند می فرماید همین که فهمیدی بدهکاری و فهمیدی که هیچ چیزی هم نداری تا بدهیهایت را بدهی و فهمیدی که از پس شکر من هم بر نمی آیی و فهمیدی که مشمول لطف و فضل و رحمت و کرم خدا هستی همین کفایت می کند .

شکر - 3

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اگر دست از آرزوهای دور و دراز برداری و به موجودی خود نگاه کنی ، انصاف خواهی داد که غرق فضل و عطای خدایی و بابت زحماتی که خلق برای تولید و به دست تو رساندن آنچه در زندگی ات می کشند ، به همه خلق مدیونی و از ادای این دین عاجزی . پس ادای این دین را به خدا که مالک و مولای توست ، وامی گذاری و از او می خواهی که تو را از زیر ای دین بیرون بیاورد و نهایتاً تو بابت همه چیز فقط مدیون خدا خواهی بود و چون در برابر خدا از خودت چیزی نداری که به آن وسیله دینت را به خدا ادا کنی ، خداوند هم می فرماید : المُفلسُ فی أمان الله : مفلس در امان خداست. تنها کاری که از تو بر می آید ، این است که سر بر سجده شکر بگذاری .

شرح استاد : آرزوها یعنی همان چیزهایی که نداریم .

حضرت رسول (ص) فرموده اند : " بیشترین چیزی را که از امتم می ترسم دو چیز است : یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری آرزوهای دور و دراز "

از مضرات آرزوهای دور و دراز همین است که اجازه نمی دهد انسان داده های خودش را ببیند .

وقتی انسان نگاهش به دور نبود آنوقت نزدیک را می بیند . وقتی نگاهت به آرزوها نباشد آنوقت دارایی و داده های خودت را می بینی .

انسان در مقابل عطایا و داده هایی که خداوند به او عنایت کرده چیزی ندارد که بخواهد از او تشکر نماید . " أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید (فاطر/15) شما همه نیازمندان به خدا هستید، تنها خداوند است که بى‏نیاز و غنىّ بالذّات و شایسته هر گونه حمد و ستایش است‏ "

گفت :

من ز خود هست و بودی ندارم                 من ز خود تار و پودی ندارم

من که از خــــود وجودی نــدارم                 من گدا ، من گدا ، من گدا

حالا وقتی می بینیم که دستمان خالی است و هیچی هم نداریم که به خدا بدهیم ، لذا خداوند می فرماید : " المفلسُ فی امان الله/مفلس در امان خداست " . پس تنها کاری که از انسان بر می آید این است که سر به سجده شکر بگذارد و از پروردگار متعال تشکر کند .

انشاءالله خداوند ما را شاکر خودش و شاکر نعمت های خودش قرار بدهد .

شکر - 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خودت را هر چه هستی ، خوب یا بد ، با صدق بر خدا عرضه کن . به فقر و عجز و جهل خودت در برابر خدا اعتراف کن . نعمت های خدا بر خودت را بر شمار و به عجز خود از شکر آنها اعتراف کن . اگر نعمت های مادی و معنوی را بشماری ، خود را مدیون همه اهل آسمان ها و زمین می یابی و از ادای دین آنها خود را عاجز می بینی .

آن گاه عجز خود را به خدا عرضه کن و از او بخواه که تو را از زیر بار این دین بیرون آورد . آن گاه او به تو الهام می کند که شکر او را به جا آوری . شکر دو قسم است : شکر نعمت و شکر منعم . شُکرُ النعم دَرک النعم : یعنی این که پی ببری و اقرار کنی که چه چیز خوبی است . شُکرُ المنعم دَرک المنعم : یعنی اینکه بفهمی و اقرار کنی که این نعمت را خدا به تو داده است .

شرح استاد : در همین شب ها و یا سحرها که در سر سجاده می نشینید خودت را صادقانه به خدا عرضه کن یعنی به فقر و جهلت و آنچه که هستی اعتراف کن . در مناجات امیرالمؤمنین علی (ع) در مسجد کوفه می خوانیم :

" مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزیزُ وَاَ نَا الذَّلیلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الذَّلیلَ اِلا الْعَزیزُ ، مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعیفُ وَهَلْ یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِىُّ ، مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِىُّ / مولاى من اى مولایم تویى عزتمند و منم خوار و ذلیل و آیا رحم کند بر شخص خوار جز عزیز ؟ مولاى من اى مولاى من تویى نیرومند و منم ناتوان و آیا رحم کند بر ناتوان جز نیرومند ؟ مولاى من اى مولاى من تویى بى نیاز و منم نیازمند و آیا رحم کند بر نیازمند جز بى نیاز ؟ "

در این دعا داری خودت را به خدا عرضه می کنی که بهترین زمان آن سحر است که حتی می توانید این دعاها را به زبان فارسی هم قرائت کنید  .

" خدایا با این زبان گنگ خودم شکر تو را بجا بیاورم ؟ و با این تقلاهای مزبوحانه خودم سبب رضایت تو بشوم ؟ ، خدایا این زبان من کجا و این حق شکر تو کجا ، من عاجز از این هستم که شکر تو را بجا بیاورم"

سعی کنید این نعمات و عجز خود را یکی یکی بگوئید تا لذت چشیدن آن را بخوبی احساس کنید .

این نعمت های مادی که در اختیار ماست را اگر بخواهی بشماری مدیون همه اهل آسمان و زمین هستی . مثلاً همین نانی را که می خورید ، گندمش را با چه وسایلی در زمین شخم زده اند و کشاورزی که باید گندمها را با وسایلی درو کند و آنها را با کامیون برای آرد شدن به سیلو و آسیاب بفرستد  و این آردها را حمل کردند به مغازه نانوائی و خمیر گیری که از این آردها خمیر درست کند و شاطری که این نانها را پخت . اگر اینها را بشمارید همین  یک لقمه نان سنگکی را که دارید می خورید می بینید به چقدر آدم بدهکارید . همین را گسترش دهید به خرما و سبزی که در کنار همین نان است ، حالا چطور انسان دین خود را نسبت به همه این آدمها ادا کند ؟ می بینید که عاجز هستید . در این وقت است که باید عجز خود را به خدا عرضه کنید که خداوند پاسخ می دهد همه اینها مأموران من بودند تا این رزق را به تو برسانند پس شکر این نعمات را بجا بیاور .

شکر نعمت یعنی اینکه پی ببرید و اقرار کنید که آن چیز ، چه چیز خوبی است و شکر نعمت دهنده این است که بفهمی و اقرار کنی که خدا این نعمت را به تو داده است .

شکر - 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کار خدا عطا و دادن است و کار عبد تحویل گرفتن و شُـکر کردن .

شرح استاد : با این کار همه زحمت ها از دوش ما برداشته شد . اینکه ما می رویم سر کار به این معنا است که می رویم رزقی که خدا برایمان فرستاده را در آن مکان تحویل بگیریم . مگر آن کاری را که ما می کنیم داریم آنرا خلق و ایجاد می کنیم ؟ خلق نمی کنیم پس کاری را که انجام می دهیم این است که می رویم رزقمان را تحویل بگیریم و کار دیگری نمی کنیم و وقتی تحویل گرفتیم وظیفه امان تشکر و شکر کردن است .

-----------------------------------------------------------------------

الانسانُ عَبیدُ الاحسان : انسان بنده ی احسان است . وقتی انسان احسان خدا را دید ، عبد خدا می شود . عبد که شد ، از خدا رضا می شود و تشکر می کند .

شرح استاد : عبودیت اوج قله کمال انسان است . لذا کاملترین موجود جهان خلقت که حضرت رسول اکرم (ص) است دارای مقام عبودیت مطلق است . عبودیت حضرت از مقام رسالت هم بزرگتر است که در تشهد نماز اول به عبودیت پیغمبر شهادت می دهید و بعد به رسالت حضرت . " وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وُ رَسُولُه " . به همین خاطر وقتی قرآن می خواهد به مراتب بلند حضرت رسول (ص) اشاره کند از همین تعبیر عبودیت استفاده می کند . در داستان معراج قرآن می فرماید : " سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِه‏ َیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‏ ... (اسرا/1) پاک و منزه است آن خدائى که بنده خود: (پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله) را در یک شب از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى برد ...  "

عبودیت اوج پرواز انسان است .

برای اینکه انسان به عبودیت برسد فرموده اند : " الانسانُ عَبیدُ الاحسان : انسان بنده ی احسان است " .  و چون انسان حواسش بیشتر به نداده هاست از خدا دلخوریم در نتیجه به داده های خودمان و به احسان خدا توجه نمی کنیم .

برای رسیدن به عبودیت باید احسان خدا را نگاه کنید .

در سر سفره به غذای خودمان نگاه کنیم و نه به غذای بغل دستیمان که آن غذا مخصوص اوست و آنرا به ما هم نمی دهند . تو دلخوری که چرا آن غذا را به من نداده اند و غذایی هم که جلوی خودت است نتوانستی درست استفاده کنی . غذا را هم هُول هُولکی نخور ، مز مزه کن تا شیرینی غذایت را بتوانی خوب درک کنی . وقتی احسان خدا را دیدید آنوقت می شوید عبد خداوند و وقتی عبد خدا شدید از خداوند راضی می شوید و از خدا که راضی شدید آنوقت شاکر خداوند خواهید شد .

وقتی از آن چیزی که شما به من داده اید خوشحال بودم در نتیجه شاکر شما هم هستم .

رضا - 16

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

غصه ، گریه یا خنده ، هر چه را داری ، به خدا نشان بده . سر جا نماز چرا خنده ات را به خدا نشان نمی دهی و فقط اخم و غصه ات را ارائه می دهی ؟ خنده ات را بیاور اینجا و اخمت را ببر به دنیا . گر چه به دنیا هم اخم نکن ، پیش زن و بچه ات هم روی خوش نشان بده .

شرح استاد : خدا وکیلی چند نفر از شماها وقتی سر سجاده می نشینید خنده اتان را برای خدا برده اید ؟ فقط گریه کرده اید و غم و غصه هایتان را گفته اید . وقتی انسان خوشحال است به سراغ رفیقش می رود .

در دعای جوشن کبیر می خوانیم : " یا حَبیبَ مَنْ لا حَبیبَ لَهُ، یا طَبیبَ مَنْ لا طَبیبَ لَهُ، یا مُجیبَ مَنْ لا مُجیبَ لَهُ، یا شَفیقَ مَنْ لا شَفیقَ لَهُ، یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَهُ، یا مُغیثَ مَن لا مُغیثَ لَهُ، یا دَلیلَ مَنْ لا دَلیلَ‏ لَهُ، یا اَنیسَ مَنْ لا اَنیسَ لَهُ، یا راحِمَ مَنْ لا راحِمَ لَهُ، یا صاحِبَ مَنْ لا صاحِبَ لَهُ   / اى دوست آنکس که دوستى ندارد اى طبیب آن کس که‏ طبیبى ندارد اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده ندارد اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد اى‏ رفیق آن کس که رفیق ندارد اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد اى راهنماى آنکه راهنمایى ندارد اى مونس آنکس که مونسى ندارد اى ترحم کننده آن کس که ترحم کننده‏اى ندارد اى همدم آن کس که‏ همدمى ندارد "

اگر مردم این وضعیت را ببینند می گویند این آدم دیوانه شده است که سر سجاده دارد می خندد ولی در سحرها دو تا لبخند به خدا نشان بدهید ببینید چه می شود .

البته خنده نه به معنای ظاهری آن بلکه دلتان بخندد و خشنودی و خوشحالی و نشاط قلبی خودتان را به خدا نشان دهید .

رضا - 15

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

گاهی چند نفر دور همدیگر بنشینید و یکی بگوید خدا از لطف و مرحمت با ما چه کرده است ! و دیگری بگوید نمی دانم در آینده از خوبی با ما چه می کند ! شاید ملائکه شگفت زده شوند ، زیرا چنین چیزی خیلی کم دیده اند که عده ای هستند که گله و شکایت ندارند و از حق تعالی راضی اند .

شرح استاد : ملائکه هر چه نگاه می کنند می بینند خلایق آمده اند با خدا دعوا و طلبکاری ، همه اخمها تو هم ، همه مشغول نق زدن و ...

در دعای افتتاح می خوانیم :

" فَاِنْ اَبْطَاَ عَنّى عَتَبْتُ بِجَهْلى عَلَیْکَ وَلَعَلَّ الَّذى اَبْطَاَعَنّى هُوَ خَیْرٌ / و اگر حاجتم دیر برآید بواسطه نادانیم بر تو اعتراض کنم در صورتى که شاید دیر کردن آن براى من بهتر باشد "

همه با خدا دعوا دارند و وقتی ملائکه ببینند که چند نفر نشسته اند و نق نمی زنند و از خدا تعریف هم می کنند شاید تعجب کنند که اینها دیگر از چه قومی هستند که از خدا گله و شکایتی ندارند .

----------------------------------------------------------------------------

ائمه (ع) فرمودند : کُونُوا لَنا زَیناً و تَکُوُنوا علینا شینا : زینت و مایه ی آبروی ما باشید و آبروی ما را پیش دیگران نبرید . یعنی هر وضعی دارید ، صورتتان را سرخ نگه دارید . نکند از ما پیش دیگران گله کنید .

شرح استاد : وقتی انسان در نزد شخص دیگری از وضع زندگیش گله می کند و از کمی ها و کاستی ها سخن می گوید ، این گله از خداوند است .

" مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ (نهج البلاغه/حکمت 228) کسى که از دنیا اندوهناک مى باشد، از قضاء الهى خشمناک است، و آن کس که از مصیبت وارد شده شِکْوه کند از خدا شکایت کرده "

و آیا به راستی این کار پسندیده ای است که انسان آبروی خدا را پیش خلق ببرد ؟ حتی شده انسان صورت خود را با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد ولی آبروی میزبان را باید حفظ کند ولو اینکه شکمش گرسنه است و هزار و یک جور هم کم و کسری در زندگیش داشته باشد .

در ابتدای کار باید زبانمان را کنترل کنیم و نق نزنیم و بعد در عمل هم شاداب باشیم .

رضا - 14

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کسی که در سیرش به مقام رضا برسد ، در بین راه نمی ماند و به مقصد می رسد . همان گونه که شخصی که حضرت رضا (ع) را به امامت قبول کند ، تا دوازده امام را قبول خواهد داشت . در حالی که ممکن است کسی امامان پیش از حضرت رضا (ع) را قبول داشته باشد و دوازده امامی نباشد ، مثل زیدیه و اسماعیلیه .

-----------------------------------------------------------------

رضا ، بالاتر از یقین و تسلیم است .

شرح استاد : انشاءالله خداوند این جمله را برای شما باز کند !

-----------------------------------------------------------------

برای اینکه انسان رضای واقعی بدست آورد ، ابتدا باید رضای تصنعی برای خود به وجود آورد . خوبی ها را هر چه به خود تلقین کنید ، خوب است . چنان که ائمه (ع) در مورد حلم فرموده اند : ان لم تکن حلیماً فتحلم : اگر بردبار نیستی ، خود را به بردباری بزن .

شرح استاد : این نکته ظریفی است و در همه کمالات روحی، داستان همین است . انسان هر کمال روحی را که ندارد باید رفتارهای آن کسی که دارای آن کمالات است را انجام بدهد . یعنی ادای آن آدم را در بیاورد ، که همه احکام دین ادا درآوردن است . چون تمام احکام دین رفتارهای حضرت رسول (ص) می باشد و رفتارهای حضرت رسول (ص) رفتارهای زائیده شده از عشق و محبت درونی حضرت به خداست . خداوند اگر یک محب و یک عاشق در عالم داشته باشد آن شخص حضرت رسول (ص) می باشد و اگر خدا یک معشوق هم داشته باشد آنهم رسول الله (ص) می باشد .

البته بکار بردن کلمه عشق در مورد انبیا و ائمه کار درستی نیست و این کلمه با تساهل بکار برده می شود ، چون وقتی محبت از ظرف وجودی شخص بیشتر باشد و لبریز بشود طرف کلافه می شود و رفتارهای غیر عادی از او سر می زند که این حالت کلافه بودن را عشق می گویند . اما اگر ظرف انسان بزرگ باشد و محبت در او جا بگیرد و لبریز نشود و انسان را کلافه نکند به این می گویند " حُـب " یا محبت . لذا امکان دارد در وجود شخصی یک استکان محبت بریزند چون ظرف وجودیش کوچک است کلافه شود که می گویند عاشق شده ، اما امکان دارد در وجود شخصی یک اقیانوس محبت بریزند ولی وجود او بی کرانه است لذا اصلاً از خودش کلافگی نشان نمی دهد ، که این آدم مُحب است .

این مثال آن کسی است که برای بار اول می خواهد شراب بخورد که با یک استکان بدمستی و عربده کشی می کند ولی آن شراب خوران حرفه ای اگر یک بطری هم بخورند از این بدمستی ها نمی کنند.  گفت :

خُم زمانه تهی شد از می پرستی ما                  کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما

به همین دلیل می گویم که بکار بردن کلمه عشق برای اولیاء و انبیاء کار درستی نیست . چون ظرف آنها بی کرانه است ، گر چه که ، فوق همه خلق ، آنها به خداوند محبت دارند .

آن محبت سرشاری که در وجود پیغمبر بود سرایت کرد به پیکر حضرت و شد این رفتارها . شد نماز ، روزه ، حج و ... احکام دین .

تمام احکام دین رفتارهای یک انسان مُحب است .

من و شما داریم ادای آن انسان مُحب را در می آوریم . نماز می خوانیم ، روزه می گیریم ، حج می رویم و ... حال اگر این ادا در آوردنها را ادامه بدهیم ، این رفتارها در روح ما تبدیل به ملکه می شود چون هر کاری را شما زیاد تکرار کنید ملکه آن کار در روح شما ایجاد می شود ، ملکه یک کار تثبیت شده در روح انسان است . حالا اگر رفتارهای یک انسان اهل محبت را انجام بدهید کم کم محبت در درون شما ایجاد می شود . به همین خاطر بوده است که گفته اند در انجام احکام دین مقید و پیوسته انجام دهید به همین خاطر بوده است که چنین ثمره ای در جان انسان شکل می گیرد . یعنی انسان را به مقام محبت می رساند . اگر می خواهید هر کمال روحی و انسانی را بدست بیاورید راهش همین است .

برای اینکه بتوانید انسان بردباری بشوید باید ادای یک انسان بردبار را در بیاورید که در زمان خشم ، پرخاش نکن ، داد نزن و ... ظاهرت را کنترل کن . همین که خودت را تصنعی به بردباری میزنی و رفتارهای یک انسان بردبار را تقلید می کنی با ادامه این رفتار کم کم آن ملکه بردباری در روحت ایجاد می شود .

این قاعده را متوجه شدید ، حالا می خواهیم بشویم اهل رضا . راهش همین است که گفتیم و باید برویم رفتارهای یک انسان اهل رضا را در بیاوریم و تقلید کنیم . زور زورکی هم شده لبخندی در کنار لبمان قرار دهیم و به خدا بگوئیم ای خدا تو چه خدای خوبی هستی و چقدر قشنگ کار می کنی و واقعاً یک سر سوزنی کارهایی را که انجام می دهی کم و کسری ندارد  و لطف تو بی کرانه است . در واقع انسان باید خودش را تصنعی به رضایت بزند و قیافه اش را از حالت اخمو بودن در بیاورد و بخندد تا همین حالت رضای تصنعی کم کم یک رضایت واقعی را در ما ایجاد نماید .

" ... فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ ... (دعای ماه رجب) ... آنچه تو دهى چیزى کم ندارد ... "

یکی از رموز دعاها هم در همین است که مرتباً این مطالب را می خوانیم و بعد از مدتی می بینیم که از خدا راضی شدیم و همه دلخوریهای ما با خدا از بین رفت .