در امتداد شمشادها رفتم
تابه (من) برسم
نقشی جز حیرت نبود!
بدنبال پروانه ها رفتم
تا به (تو) برسم
ردپایی غیر هیچ نبود!
گلهای چادر (مادر بزرگ )
همه ریخته
اما در سپیدی چادرش
پیچیده نبود!
در کرانه آسمان دلم لرزید
قاصدک بی محابا پرسید
کو ؟ من - تو -مادر بزرگ !
مرهمی غیر گریه شبانه نبود!
قشنگ بود...
قاصدک را ایرانیان به فال نیک می نگرند...پیام آور خبری خوش...ناخواسته آدم وقتی در طبیعت می بیندش جذبش میشه فکر میکنی یه موجودیه که حرکاتش ناشی از یه شعور خاصه!
سلام
تعبیر جالبی بود ممنون!
پس از این به بعد باید مواظب باشم قاصدک را دنبال غمهام نفرستم!