بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

امروز که دل قرین شادیست ، میلاد تو ای امام هادی (ع) است !

مناسبت ها






«مدینه» آرام آرام می‏شکفد در خویش

 

 

طفل، سرشار از عطری نافراموش، در دست‏های مشتاق «سمانه» است

 

 

لبخند بر لب‏ها می‏ نشیند.

 


 دهمین ستاره در جاده ‏های نیمه شبان تاریخ، درخشیدن گرفته است!




امروز که دل قرین شادیست   ،  میلاد تو ای امام هادی(ع)است  !


میلاد تو بر همه مبارک ! بر مهدی فاطمه(عج) مبارک! 


                                             


تشرف آیت الله نمازی شاهرودی به محضر امام زمان (عج)

مهدویت





در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. امیرالحاج و سرپرست ما «صدر الاشراف» بود. در آن زمان چیزی حدود 250 تومان تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند.
من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم. آن سال در راه بازگشت به عراق به خاطر مسائلی، عربستان قوانینی برای ماشین‌های حجّاج وضع کرده بود و آن این که ماشین‌های زائران خانة خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند.
هر کاروان یک سرپرست داشت و یک ماشین هم، لوازم یدکی و ملزومات دیگر را همراه کاروان حمل می‌کرد. ضمناً دو ماشین پلیس، یکی در جلو و دیگری در عقب کاروان وظیفة حفاظت از قافله را بر عهده داشت ماشین ما دو راننده به نام‌های محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّة تهران بودند. 
هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی می‌کرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همة ماشین‌ها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد و شروع کرد به غُرو لُند کردن و این که در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم. من باید از صفِ ماشین‌ها خارج می‌شوم و می‌روم در جلوی ماشین‌های دیگر قرار می‌گیرم.

    گم شدن در بیابان



اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.
ا 
ادامه مطلب ...

از عرفان تا قربان !

من نوشت






عرفه از راه می رسد و کاروانیان ره بسوی عرفات می برند

تنها کاروان حسین (ع) که بسوی کربلا می شتابد

حسین (ع) می رود تا کعبه دل بنا کند

و مناسکی از نو بگزارد !

می رود از سرمنزل عرفان به قربان برسد

و زمزم را شرمنده جاری فرات کند

می رود که صفا و مروه ای از نو بنا نهد

و بین الحرمین را بسازد!


که اگر خدای مهربان انسا ن را فرمود

تا به یاد ( پدری که پسر قربان نکرد)

هر سال در کنار کعبه قربان کند

و به یاد ( مادری که طفل خود را سیراب کرد)

هر سال سعی صفا و مروه کند

یاد حسین (ع) را تا ابد در قلب انسان جاری ساخت

و دل ها را به آتش عشق او شعله ور کرد !

حسین (ع) را راز هستی و روح عرفه گرداند

و پاداش حسین (ع) را مثل نماز شب

از همه پنهان کرد

پاداشی که نه چشمی دیده و نه در خاطر ی گذشته !

 

 

شهادت امام باقر (ع) به پیشگاه امام زمان (عج) و تمام شیعیان تسلیت باد

مناسبت ها





از سستی و بی قراری بپرهیز ، که این دو ، کلید هر بدی می باشند ، کسی که سستی کند ، حقی را ادا نکند ، و کسی که بی قرار شود ، بر حق صبر نکند . امام باقر(ع)          


جایگاه علمی امام باقر(ع)                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  


روزها...

روان شناسی



راستش را به ما نگفتند

 



راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه‏ ی راست را به ما نگفتند


گفتند: تو که بیایی خون به پا می‌کنی، جوی خون به راه می‌اندازی و از کشته پشته می‌سازی و ما را از ظهور تو، ترساندند

درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.

ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به توعشق می‌ورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم.

عشق تو با سرشت ما عجین شده است و آمدنت، طبیعی‏ ترین و شیرین‏ ترین نیازمان بود.

اما... اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی می‌شود جهان، وقتی که تو بیایی.

همه، پیش از آنکه نگاه مهرگستر و دست‌های عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند

آری، برای اینکه گل‌ها و نهال‌ها رشد کنند، باید علف‌های هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.

آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید


آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودی سپرد

و اینها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق می‌شود

اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی

آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد

کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته، چگونه ساحلی است؟




 

ادامه مطلب ...

سالروز ازدواج حضرت علی (ع ) و زهرا (س )مبارک باد.

مناسبت ها


این سپردن دست عروسی به تکیه گاهی یک مرد نیست؛


این سپردن انسان است به حریم بی انتهای عصمت


این پیامبر صلی الله علیه و آله نیست که دخترش را به علی علیه السلام می سپارد


این خداست که اختیار و اعتبار بشر را به علی و زهرا علیهاالسلام وامی نهد . .

 

سالروز ازدواج حضرت علی (ع ) و زهرا (س )مبارک باد.


حس بی نهایت !

من نوشت







دلت که می گیرد از حساب وکتاب دنیا وبی مهری آدمها

انگار نیازی از جنس بی نهایت در درونت زبانه می کشد .

و دلتنگی می شود تنها بهانه یک حس که نمی دانی

اسمش را چه بگذاری ؟ تنهایی ، غریبی ، بی کسی یا ....

مهم نیست که چه حسی تورا به جلو می راند

مهم این است که تویی ویک گمشده ،

تویی ویک نیاز ! نیازی از جنس بی نهایت !



مرغ روحت در قفس جسم بال بال می زند

و تورا می کشاند به یک وجب از بهشت خدا !

گنبدهای طلایی که در زیر آسمان کا ظمین می درخشند

و نور وگرما به آفتاب می بخشند !

زندگی شاید همان بازار طولانی کاظمین باشد تا رسیدن به حرم

که هر دم خیال گریز پا را نهیب می زدی

هان  حواست جمع ! حرم نزدیک است !



و سر انجام حرم با دستانی که عاشقانه

به پنجره های ضریحش گره خورده

 و سوالی که از درونت می جوشد

که اگر این خانه خالی است

پس چر ا با این همه شوق و شور در آن می کوبند ؟

اینجا همان خانه بی نهایت است

و این همان سرآغازحسی از جنس بی نهایت

حسی به نام  عنایت !






زندگینامه امام جواد (ع)


چطور شیعه شدم ؟

مذهبی




این روزها که خبرهای متفاوتی از جنایت وهابی‌ها در کشورهای مختلف به گوش می‌رسد، آشنا شدن با برخی ویژگی‌های این قوم خالی از لطف نیست. مخصوصاً اگر این آشنایی در قالب خواندن برشی از زندگی یک مولوی وهابی باشد که البته حالا یک شیعه تمام عیار است. «سلمان حدادی» یک مولوی وهابی بود؛ کسی که خودش می‌گوید بین 500 تا 1000 فرد سنی مذهب را وهابی کرده است. اما یک بار نشستن در مجلس عزای سیدالشهدا(ع) کار را بجایی می‌رساند که همان مبلغ وهابی شیعه شود و در این مسیر سختی‌هایی ببیند که تحمل یکی از آنها برای ما قابل تصور نیست. خواندن زندگینامه سلمان حدادی را از دست ندهید.

ماجراهای عجیب یک مولوی وهابی که 45 روز در جمکران کارتن خواب شد

آموزش تبلیغ وهابیت در 5 دقیقه


سلمان سال 61 در سنندج بدنیا آمد. مادرش اهل سوریه و شیعه بود اما پدرش نه. اسمش را به اصرار مادرش که سیراب از محبت امیرالمومنین بود سلمان گذاشتند. خودش می‌گوید همیشه از اینکه اسمم سلمان و مادرم شیعه بود شرمنده بودم.

 
«با تشویق پدرم در دوران راهنمایی، در کنار درس های مدرسه، تحصیل دروس حوزوی را هم شروع کردم و ادامه دادم. بعد از اتمام دبیرستان، 3 سال دوره ی تکمیلی حوزه را به زاهدان و مسجد مکی رفتم و پس از مولوی شدن، 4 ماه هم به رایوند پاکستان، برای آموزش یک دوره کامل نحوه ی تبلیغ و جذب رفتم. پس از برگشت از پاکستان، امتحان کنکور دادم و در دانشگاه کرمانشاه در رشته استخراج معدن قبول شدم. در پاکستان به طور تخصصی در 20 جلسه یاد می دادند که چگونه فردی را در عرض 5 دقیقه به وهابیت جذب کنیم این آموزش را نزد آقایی به نام ابراهیم نژاد می دیدیم.»
 

گفت یکبار هیئت!


در همانجا دوستی پیدا می‌کند به نام مهدی. مهدی شیعه بود و سلمان در عین رفاقت تلاش می‌کرد او را وهابی کند. کلی کتاب به او می‌دهد و در عوضش مهدی هم یکبار او را به مجلس عزای سیدالشهدا(ع) دعوت می‌کند. سلمان با همان لباس و ظاهر مولوی‌های وهابی و بعد از کلی این پا و آن پا کردن می‌رود به هیئت.
 
«یک گوشه ای با خشم مجبور شدم که بنشینم. دیدم سید بزرگواری منبر رفت (نماینده ولی فقیه در کرمانشاه بود) و در حین صحبت هایش گفت: کدام یک از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام جانتان را بدهید و بعدش هم مطمئن باشید زن و بچه تان به اسارت می روند؟ در آن زمان سیدالشهدا(علیه السلام) چه دید که حاضر شد، جانش گرفته شود و اهل و اولادش به اسارت روند؟ چرا امام حسین(علیه السلام) دست به چنین کار بزرگ زد؟
هر چی فکر کردم دیدم که در شخصیت های محبوب من، شخصیتی مثل امام حسین(علیه السلام) پیدا نمی شود که حاضر باشد به خاطر اسلام، دست به چنین کار بزرگ و خطرناکی بزند! این سوال مهمی بود که برایم ایجاد شد.»
 
چراغ‌ها را که خاموش کردند و مشغول سینه زدن شدند، او شروع کرد به گریه کردن. آنقدر که لباسهایش خیس شد. برای غربت و مظلومین غریب کربلا گریه می‌کرد. از اینکه در وهابیتشان نگذاشتند امام حسین(ع) را بشناسد افسرده شده بود.
   ادامه مطلب ...

دَحو الارض

مذهبی



حسن بن علی وشار گفت من کودک بودم که با پدرم در خدمت امام رضا علیه السلام شام می خوردیم . شب بیست و پنجم ماه ذی القعده بود . امام فرموند : امشب حضرت ابراهیم ( ع ) و حضرت عیسی ( ع ) متولد شده اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است و قائم ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) در این روز قیام خواهد نمود .


اعمال و فضیلت روز دحو الارض


روز بیست و پنجم روز دحو الارض است و یکی از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و در روایتی روزه اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال آمده است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سرآورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود و از برای روزه دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است ، استغفار کنند و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده است . دحو الارض به معنای پهن شدن زمین از زیر خانه ی کعبه بر روی آب است . برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی رجوع نمایید

میرداماد ( ره ) در رساله ی اربعه ایام خود افضل اعمال مستحب را در این روز زیارت حضرت رضا علیه السلام بیان می دارد . چیزی به ذهنم آمد گفتم بنویسم . نمی دانم درست است یا نه . شاید فضیلت زیارت امام رضا در این روز به خاطر این است که کعبه واقعی دل های عاشق ، آستان مصفای اوست . اینم حرف دله دیگه سخت نگیرید .

برو طواف دلی کن نه کعبه گل را ـ  که این خلیل بنا کرد و آن خدای خلیل




مطالب بیشتر




http://www.razavi.ir