بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

ثروتمند و گدا

اخلاقی




روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد.


 فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت.


فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید.


ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود،


 پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟!


فقیر گفت : هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد