بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

صبر

به من گفتی صبرکن !همه چیز درست می شود . قلم صبری کشیدم برامتدادسالیان! 

روزگار با جام های بلا مرا غسل می دهد. پس کی همه چیز درست می شود؟

نظرات 2 + ارسال نظر
پونه جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://jojobijor.blogsky.com/

مسافر جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ

کدام یک از ستاره ها را بی صبر شناختی؟ماه وخورشید را چطور؟اگر طاقت میلیاردها سال هماوردی آنها با روزگار نبود منظومه زیبای شمسی رانمی دیدی یا حتی کهکشان راه شیری را!نور چند میالیارد ساله ستاره ای دور در افق هیچ وقت تورا راهنمای بیابان های تاریک نمی شد!وعمر بس کوتاهت دیگر نظاره گر نخواهد بود کهچند مسافر خسته بعد از تو نور ماه وستاره ها را دریابدوچند کشاورز ساده دل بذر آرزویش را زیر نور آفتاب بکارد.
عمر تو صبر نکرد !یک بارش بهاری بود در مزار هزاران سال تاریخ ودیگر نیست.آفتاب وماه وستاره ها صابر بودند وهستند وچراغی بر هزاران سال دیگر !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد