بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

راز عشق

امروز با خودم عهد بستم که دیگر دلم از تنهاییها نگیرد.دیگر های وهوی انسانهای نادان گوشهایم را پر نکند.دیگر دستهای غریبه تکیه گاهم نشود.فقط وفقط به تو بیاندیشم وتمام خوبیهارا نزد تو جستجو کنم. خدایا دلم می خواهد به همه بگویم که تومنبع عشق ودوستی و مهربانی هستی . مهر تو همچون نیروگاهی است که چراغ وجود انسانها را روشن می سازد وحیات را در رگهای بیجان هستی جاری می سازد.هر که در ره عشق تو پیش تر رفت و خوانهای بلا را را پشت سر گذاشت جام وجودش را از محبتت لبریزتر می سازی تا بدانجا که ساقی لب تشنگان می شود وعالم هستی برای نوشیدن جرعه ای از شراب روح افزا مست وجودش می گردند و کعبه وار دورش می گردند!!! 

چه باک !چه باک !اگر حرفهایم تکرار مکررات باشد زیرا که حدیث عشق تو تنها سر عالم است و هر لحظه بسان طلوع هزاران خورشید برره مشتاقان کویت نور می افشاند!

نظرات 1 + ارسال نظر
ali چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.awawe.bligfa.com

سلام یه سرهم به ما بزن [گل][چشمک]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد