بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

داستان ام داوود

مناسبت ها


یکی از عبادتها و دعاهای معروف که در ماه رجب به انجام آن تأکید شده، اعمال ام‏ داوود است. در کتب حدیث نقل شده، جوانی در عراق که اهل معرفت بود به دست منصور دوانیقی به مدت طولانی در زندان او گرفتار شده بود که نامش داوود بود. مادرش تاب و توان خود را در فراق پسر از دست داده بود، روزی به خدمت امام صادق(علیه السلام) رفت و داستان را نقل کرد و از آن حضرت چاره‏ جویی نمود. حضرت فرمود: آیا می‏دانی این ماه، ماه رجب است و دعا در آن زود به اجابت می‏رسد آنچه را که می‏گویم دقیقاً انجام ده تا فرزندت از زندان رهایی یابد. 

ابتدا سه روز، سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم رجب را روزه ‏بدار و روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کن و ۸ رکعت نماز به جا بیاور. (کیفیت نماز در مفاتیح الجنان ذکر شده به آن مراجعه کنید). همین که نماز را خواند پس از مدّت کمی پسرش آزاد شد پس از آن ام داوود خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید و پس از عرض سلام خبر رهایی پسرش را به او رساند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: منصور دوانیقی در یکی از شب‏ها جدّم علی بن ابی طالب (علیه السلام) را در خواب دید که به او هشدار داد: هرچه زودتر فرزندم داوود را آزاد کن و گرنه تو را در آتش می ‏اندازم. منصور هنگامی که آتش را در مقابل خود دید دستور داد که داوود را آزاد کنند. 


ام داوود, مــادر هـم شــیـر و رضایى امام صادق (علیه السلام ) است , و محدث بزرگوار على بن موسـى بن جـعـفـربـن طاووس حسنى حسینى معروف به سید بن طاووس و متوفاى ۶۶۴ هجرى , نویسنده کتاب عظیم اقبال الاعمال ام داوود, را با کنیه ام خالد یاد کرده , او را از جده هاى صالح و مومن و شایسته خود دانسته , و در باب اعمال نیمه رجب خصوصیات و شرح اعمال ام داوود را آورده است . 
داسـتـان اعـمـال نـیـمه رجب و دعاى معروف به ام داوود که شیخ صدوق , شیخ طوسى , علامه مـجـلـسى , وسیدبن طاووس , آن را از نظر سند معتبر, واز نظر تاثیر براى رسیدن به حاجت , رفع گرفتارى ها, و برطرف شدن ظلم و ستم دیگران تجربه شده , شناخته اند بدین قرار است :. 

دعاى ام داوود. فـاطـمـه , مادر داوود پسر زاده امام حسن مجتبى (علیه السلام ) و مادر رضاعى امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده است : منصور دوانیقى , لشکرى به مدینه فرستاد, و بامحمدبن عبداللّه بن حسن مثنى جنگید, او را و بـرادر او ابـراهـیـم را کـشـت , عـبـداللّه مـحـض , پـدر مـحمد و ابراهیم را با تعدادى از سادات حسنى دستگیر و اسیر کردند, و به بند و زنجیر کشیده بودند, و فرزند من داوود هم در میان آنان بود, که او رااز مدینه به بغداد منتقل نمودند, و به سیاه چال زندان انداختند!. 

حـادثه دستگیرى و زندانى بودن فرزندم , که از او اطلاعى نداشتم , و گاهى هم خبر مرگ او را به مـن مى دادند, برایم بسیار تلخ و دردناک بود وروزگارم با اشک و آه و گریه و ناله مى گذشت , و حـتـى بـراى رفع مشکل خود, و اندوه جانکاهى که با آن دست به گریبان بودم , از اشخاص صالح ومومن درخواست مى کردم , براى رفع ناراحتیم دعا کنند. 

امـا از دعـاى آنـان هـم نتیجه اى نگرفتم , در حالى که از فرزند اسیر و زندانیم , هر روز خبر تلخ و دردناکى دریافت مى داشتم , یک روز مى گفتند: او راکشته اند, روز دیگر خبر مى آوردند او را لاى دیـوار گـذاشـتـه انـد, و پیوسته برغم و ناراحتى فرساینده من افزوده مى شد, و مصیبت از دست دادن فرزند جوانم , مرا فرتوت و علیل ساخت , و دیگر از دیدن روى او قطع امید کردم !. 

به هر حال , روز گار من با سختى و تلخى دردناکى دست به گریبان بود و شب و روزى نداشتم , و براى دیدار فرزندم , دنبال هرراه چـاره اى مى گشـتم , یـک روز با خبر شدم , امـام صادق (علیه السلام ) که با فرزندم داوود از من شیر خورده بود, بیمار شده اسـت , بـه دیدن او شتافتم , از آن حضرت عیادت کردم , هنگامى که مى خواستم از حـضورش مرخص شـوم , فـرمود: از داوود, خبر تازه اى ندارى ؟. 
یا شنیدن نام داوود داغ من تازه شد, اشکم سرازیر گردید, و یا آه درد آلودى , ناله سردادم : مولاى من ! فدایت شوم , داوود کجاست ؟ مدت زیادى است از او خبرى ندارم , فرزندم درعراق زندان است , و مـن از دورى او و سـرنـوشـت نـامعلوم او سخت در عذاب و ناراحتى گرفتارم , از شما که برادر رضاعى اوهستى , تقاضا مى کنم , براى نجات و آزادى او دعا کنى . 

بارى , امام صادق (علیه السلام ) با مشاهده وضع نگران کننده من , فرمود: چرا تاکنون از دعاى استفتاح غفلت کـرده اى ؟ مـگـر نـمى دانى که بوسیله این دعا, درهاى آسمان گشوده مى شود؟ و فرشتگان الهى دعـاکـننده را مژده اجابت مى دهند, هیچ حاجتمند و دردمند و دعاکننده اى مایوس نمى شود, و خداوند هم پاداش خواننده این دعا را بهشت قرار داده ؟. 

آرى , بـا شـنـیدن چنین مژده اى , که با خواندن آن دعا دریافت داشتم , از حضرت سوال کردم : اى مولاى من ! واى فرزند خاندان پاک و معصوم , آن دعا چیست ؟ و آداب آن چگونه است ؟. 

امـام صـادق (علیه السلام ) فرمود: اى مادر داوود ماه محترم رجب نزدیک است (ماههاى حرام , که در قرآن کـریـم , بـه عـنوان ماههاى مقدس و محترم مطرح گردیده در بیان امام باقر(علیه السلام ) شوال , ذیقعده , ذیـحـجـه و ماه رجب , معرفى شده اند) و در این ماه مبارک دعا مستجاب مى گردد, همینکه ماه رجب رسید, سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم آن را, که ایام بیض و شبانه روز نورانى نام دارد, روزه بگیر, نزدیک ظهر روز پانزدهم غسل کن , هشت رکعت نماز با رکوع و سجود دقیق و حساب شده انجام بده . 
آن گاه حضرت دستور کامل اعمال و آداب دعاى مخصوص را به او تعلیم داد. 

ام داوود, مى گوید: من دستور آن حضرت را در باره آن دعا و اعمال بطور دقیق یادداشت کردم , و مـحـضر او را ترک گفتم , تا اینکه ماه رجب فرارسـید, و دستـورهاى امام را طبق آنچه فرمـوده بـود, در هـمـان روزهـا عـمـلى کردم , شب شانزدهم از نیمه گذشته بود, پیغمبر(صلی الله علیه وآله ) و جمعى ازفـرشـتـگـان و پیامبران و صالحانى را که براى آنها دعا و رحمت فرستاده بودم , در خواب دیدم , رسول خدا(صلی الله علیه وآله ) به من فرمود: اى ام داوود این جماعتى را که مشاهده مى کنى , شفیعان تو هستند. 
براى تو دعا کرده اند و مژده مى دهند که , حاجت تو برآورده شده است , خداوند ترا مشمول رحمت خـود قـرار داده , مـحـفـوظ مـى دارد, فـرزنـد تـرا هـم حفظ مى کند, و او را سالم به آغوش تو بر مى گرداند. 
آرى , خـواب خـوش و لـذت بخشى دیده بودم , پیامبر و اولیا الهى را درخواب ملاقات کردم , آنان بـمـن وعـده آزادى و آمدن فرزندم رادادند,همینکه سیاهى شب از پهنه زمین دامن جمع کرد, و طـلوع خورشید به چهره هستى نور طلائى پاشید, بخاطر وعده پیامبر و نور امیدى که دردل غم زده ام روشـن گـردیـده بود, حال و حیات تازه اى یافته بودم , ساعتها پس از دیگرى بر روزگارم مى گذشت و همچنان نور امید وجودم را گرمترمى کرد, و از فاصله زمانى که پیغمبر(صلی الله علیه وآله ) به من مـژده آمدن فرزندم را داده بود, به اندازه ایکه یک سوارتیزرو بتواند از عراق به مدینه آید, گذشته بودکه ناگاه در خانه باز شد, و فرزندم به من وارد گردید!. 

بـارى , داوود زنـدانـى و دور از وطـن به آغوشم بازگشت , و آن گاه که از وضع روزگار و نحوه آزادى او جویا شدم , برایم توضیح داد: مادر! من درزندان بغداد بودم , دست و پایم را به بند کشیده بودند, در فشار بندهاى آهنین و زندان تنگ و تاریک , روزگار تلخ و دردناکى داشتم , اما همینکه نیمه رجب گذشت , شب شانزدهم در خواب دیدم , بلندیها و ناهمواریهاى زمین برایم هموار شده , و تـرا کـه روى قـطعه حصیرى نشسته بودى و نمازمى خواندى و برایم دعا مى کردى و اطراف ترا چند نفر گرفته و با دست و سر بسوى آسمان , در حال تسبیح و ذکر خدا بودند, مى توانم ببینم . 

به هر حال , من آن صحنه را در خواب دیدم , و آن شخصیت نورانى را هم که فهمیدم جد ما رسول خـداسـت مـشـاهده کردم , و به من هم فرمود: اى پسر پیرزن صالح ! ناراحت نباش , خداوند دعاى مادرت را در حق تو مستجاب گردانیده است . 

هـمـینکه از خواب بیدار شدم , ماموران منصور دوانیقى به زندان آمدند, سراغ مرا گرفتند, همان شبانه مرا نزد او بردند. 
او دستور داد غل و زنجیر را از دست و گردنم باز کردند, مبلغ ده هزار دینار به من داد, مهربانى و شفقت کرد, ماموران او همان شبانه مرا به شترى سوار کردند, و به مدینه رسانیدند!. 

فـاطـمـه , یعنى ام داوود مى گوید: آن گاه داوود را نزد امام صادق (علیه السلام ) بردم , و آن حضرت براى فرزندم توضیح داد: علت آزادى تو از زندان این بود که ,منصور دوانیقى , على (علیه السلام ) را در خواب دیده بـود, و آن حـضرت فرموده بود: اگر فرزند مرا آزاد نکنى , ترا در آتش خواهم انداخت , منصور هم درحالى که لهیب آتش را نزد خود مشاهده مى کرد, ناچار به آزادى تو اقدام کرد!. 

بعد از آزادى فرزند, ام داوود مى گوید: از امام صادق (علیه السلام ) سوال کردم : اى مولاى من ! آیا این دعا را در غیر ماه رجب هم مى توان خواند؟ آن حضرت فرمود: اگر روز عرفه با جمعه هماهنگ شود, این دعا را مى توان خواند, وهرکس هم به این دعا اقدام کند, پس از پایان , خداوند او را مشمول غفران و آمرزش خود قرار مى دهد. 

ایـن سـرگـذشـت فاطمه دختر عبداللّه , معروف به ام داوود, یا ام خالد بـود.



منبع:جهان نیوز

نظرات 2 + ارسال نظر
زهـرا چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:44 ق.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلام دوست خوبم
ممنون از مطلب زیبایی که گذاشتی
اولین بار بود خوندمش،اتفاق همین امشب یه لحظه به فکرم افتاد جریان نیمه رجب که به ام داوود معروفه چی هست که الحمدلله اینجا خوندمش.
بازم ممنون
التماس دعا

سلام دوست عزیزم
خودمم دوست داشتم جریان کاملش را بدونم ولی مثل اینکه بعضیها !
زیاد خوششون نیامد.
مارو از دعا فراموش نکنید.

مریم پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.bayadehazrateeshgh.blogsky.com

امروز برای اولین بار این دعای زیبا رو خوندم ... چقدر دوسش داشتم !

گفتنی نیست ...

واقعا درسته. سرشار از حس بندگیه!التماس دعا دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد