بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

داستان ابن سیرین


جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی‏دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می‏کند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.


یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی‏ جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول‏ همراه ندارم، گفت: " پارچه ‏ها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه‏ به من تحویل دهد و پول بگیرد ".


مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی می‏کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ‏ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.

ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق‏ گذاشت.


ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده ‏خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره‏ ای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری می‏کند، او را تهدید کرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد می‏کشم و می‏گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که‏ چه بر سر تو خواهد آمد ".


موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می‏داد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می‏شد. چاره‏ ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه‏ باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من‏ دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک‏ لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون‏ رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت.


محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.


راستی ما اگر جای او بودیم چه می کردیم؟!!

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلا چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام
واقعا امتحان سختیه ! شاید هر کسی نتونه موفق بشه.

سلام برشما
بله شاید امتحان ما به این سختی نباشه.ولی قطعا خداوند هم جوانها را در این زمینه امتحان می کنه.همین حفظ حجاب وحفظ نگاه برای ما امتحانه.

ناشناس چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ

یه راز مردونه !
آقایون از خانم هایی که خودشون میان به سمتشون چندان استقبال نکرده و کلا روحیه آقایون (تمایلات شهوانی) در تصاحب چیزی است که نسبت به اون احساس دزدیدن و تهاجم نهفته باشه...
راستش ازین فرصتها شاید برای هر مردی اتفاق بیوفته ولی به نظر شخصی خودم ایستادگی در مقابل تمایلی که به فردی که اصلا رغبتی به آدم نشون نمیده بسیار مشکل تره تا فردی که خودش به سمت آدم میاد! اینم یه راز زمونه است.

والا چون بنده خانم هستم از رازهای مردانه زیاد سر در نمی آرم.فقط برام این سوال پیش اومده که وقتی رغبتی نیست چگونه تمایلی ایجاد می شود و در پس آن مقاومتی تا گناهی اتفاق نیفتد؟

ناشناس چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:45 ب.ظ

جواب سوالتون رو میخوام یکمی زیرکانه بدم به ناچار تا ...بگذریم.

به نظر شما راوی این اتفاق که در خلوت افتاده که بوده؟
۱. خود ابن سیرین
۲. خود آن زن

اگر ثابت شود که هیچکدام نبوده اند فکر کنم بتوان گفت که شایعه ای بیش نبوده مگر آنکه در عقل یکی شک کرد که با اوصاف گفته شده محال است.

اولی رو من میگویم چون مرد است و دومی را خود شما می دانید چون زن است.

ابن سیرین اگر در بین مردان همچین سخنی را بگوید (از دید یک مرد می گویم که عین واقعیت است) آن ها او را به نامرد بودن متهم خواهند نکرد (البته نامردی بدان معنا که ....مردانگی ندارد) و باور نخواهند کرد! و اگر هم باور کنند او با این کار خود آبروی مومنی را برده که می بایست طبق شرع برایش ۴ تا شاهد بیاورد...پس اگر کمی عقل داشته باشد همچین حرفی را نخواهد زد!

البته ناگفته نماند برخی از آقایون جنس خراب هم هستند که برایشان فرقی نمی کند که چگونه اتفاق بیوفتد در همه حال متمایل هستند که آنها اصلا در فکر مقاومت نیستند و خوب فکر می کنم به لحاظ روانی در چشم خانوم ها بسیار منفور باشند که بحث آنها هم کلا به ابن سیرین نمی خورد...
راستش فکر می کنم همه این حرفا واسه اینه که بگن تعبیر خوابهای اون درسته!

واقعیت داستان ابن سیرین را سرچ کردم به سایتی با این آدرس رسیدم
henasa.blogfa.com که طبق روایت آن ابن سیرین خودش راوی داستان بوده. درباره بیوگرافی اوهم سرچ کردم
اِبْن‌ِ سیرین‌، ابوبکر محمد بن‌ سیرین‌ در 31 یا 33- شوال‌ 110هجری قمری چشم به جهان گشود، محدث‌ و فقیه‌ تابعى‌ بصری‌ که‌ چند سده‌ پس‌ از مرگش‌ به‌ عنوان‌ خوابگزاری‌ چیره‌دست‌ نامور گردید. پدرش‌، سیرین‌ در 12ق‌/633م‌ هنگام‌ فتح‌ عین‌التمر شهرکى‌ در عراق‌ در نزدیکى‌ انبار به‌ دست‌ خالد بن‌ ولید، به‌ اسارت‌ درآمد. سیرین‌ پس‌ از اسارت‌، مولای‌ انس‌ بن‌ مالک‌، صحابى‌ پیامبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله شد و با پرداخت‌ بیست هزار درهم‌ خود را آزاد ساخت‌ از این‌رو او و فرزندانش‌ را موالى‌ انس‌ خوانده‌اند. مادرش‌ صفیه‌ از موالى‌ ابوبکر زنى‌ پارسا بود. ابن‌ سعد او را به‌ علم‌ و پارسایى‌ ستوده‌ است‌. ویژگیهایى‌ چون‌ رعایت‌ جانب‌ احتیاط در مسائل‌ شرعى‌، یک‌ روز در میان‌ روزه‌ گرفتن‌، شب‌ زنده‌داری‌، بردباری‌، نرمخویى‌، پرهیز از مراء، اعتراف‌ به‌ لغزشهای‌ خویش‌ و امیدواری‌ فراوان‌ به‌ رحمت‌ خداوند از وی‌ چهره‌ای‌ چونان‌ زاهدان‌ و پارسایان‌ بزرگ‌ ساخته‌ است‌ و همین‌ امر موجب‌ شده‌ تا برخى‌ از کسانى‌ که‌ در زمینة سیر و سلوک‌ کتابهای‌ مهم‌ پرداخته‌اند، در وی‌ به‌ گونة الگوی‌ پرهیزگاری‌ و پارسایى‌ بنگرند. گرچه‌ او با نسبت‌ دادن‌ هر کاری‌ به‌ ارادة خداوند، اعتقاد به‌ قدر را مى‌پذیرفت‌، اما از شرکت‌ جستن‌ در اینگونه‌ بحثها سخت‌ گریزان‌ بود. وی‌ نیز مانند بیشتر کسانى‌ که‌ به‌ زهد شهرت‌ دارند، زاویه‌نشینى‌ و پرداختن‌ به‌ سلوک‌ فردی‌ را از درگیر شدن‌ در امور سیاسى‌ و اجتماعى‌، برتر مى‌شمرده‌ است‌. از این‌رو با اینکه‌ در دوران‌ پرآشوبى‌ مى‌زیست‌ و از دور و نزدیک‌ شاهد رویدادهای‌ هولناکى‌ از جمله‌ فاجعة کربلا، ویران‌ ساختن‌ کعبه‌ و کشتارهای‌ بى‌رحمانه‌ حجاج‌ بن‌ یوسف‌ بود، اما واکنشى‌ از وی‌ در برابر این‌ رویدادها دیده‌ نمى‌شود، و حتى‌ گاه‌ دیگران‌ را نیز از سخن‌ گفتن‌ دربارة بیدادگریهای‌ حاکمان‌ زمان‌، تحت‌ عنوان‌ نهى‌ از غیبت‌ باز مى‌داشت‌. وی‌ امیدوار بود که‌ خداوند از کرده‌های‌ حجاج‌ و برخى‌ دیگر از حکمرانان‌ اموی‌ درگذرداما گاه‌ نیز به‌ کنایه‌ از معاویه‌ و عایشه‌ خرده‌ مى‌گرفت‌ و از امام‌ على‌ علیه‌السلام، امام‌ حسین‌ علیه‌السلام، ابوذر و حجر بن‌ عدی‌ جانبداری‌ مى‌کرد. وی‌ در روزگار فرمانروایى‌ عبدالله‌ بن‌ زبیر در مکه‌ به‌ حج‌ رفت‌ و با عبدالله‌ دیدار کرد و از وی‌ حدیث‌ شنید. سپس‌ به‌ کوفه‌ آمد، چندگاهى‌ به‌ پارچه‌ فروشى‌ پرداخت‌ و از علقمه‌ حدیث‌ شنید. او همچنین‌ به‌ مداین‌ و واسط سفر کرد و چهار سال‌ نیز در دمشق‌ به‌ سر برد. ابن‌ سیرین‌ که‌ به‌ بازرگانى‌ اشتغال‌ داشت‌ در حدود 93ق‌ تنها به‌ سبب‌ پیدا شدن‌ پلیدی‌ در یکى‌ از خمهای‌ روغنى‌ که‌ به چهل هزار درهم‌ خریده‌ بود، همه‌ را دور ریخت‌ و با تحمل‌ خسارتى‌ هنگفت‌ به‌ زندان‌ افتاد. چون‌ انس‌ بن‌ مالک‌ در همان‌ سال‌ در بصره‌ درگذشت‌ و وصیت‌ کرده‌ بود که‌ ابن‌ سیرین‌ او را تجهیز و تکفین‌ کند، به‌ او اجازه‌ دادند تا برای‌ اجرای‌ وصیت‌ از زندان‌ بیرون‌ آید.ولى‌ ظاهراً او تا پایان‌ عمر نتوانست‌ بدهی‌های‌ خود را بپردازد.
اِبْن‌ِ سیرین‌، ابوبکر محمد بن‌ سیرین‌ در 31 یا 33- شوال‌ 110هجری قمری چشم به جهان گشود،
وی‌ در روزگار فرمانروایى‌ خشونت‌ بار عمربن‌ هبیره‌ در عراق‌ نتوانست‌ ناخشنودیش‌ را از حکومت‌ وی‌ کتمان‌ کند و از پذیرفتن‌ مالى‌ که‌ ابن‌ هبیره‌ برایش‌ فرستاده‌ بود، سرباز زد. او از پذیرفتن‌ منصب‌ قضا نیز تن‌ زد و ناچار یک‌ بار به‌ شام‌ و بار دیگر به‌ یمامه‌ گریخت‌، اما گاه‌ به‌ صورت‌ پنهانى‌ به‌ بصره‌ مى‌آمد. ابن‌ سیرین‌ در واپسین‌ سالهای‌ زندگى‌ به‌ بصره‌ بازگشت‌، اما در مراسم‌ تشییع‌ جنازه‌ حسن‌ بصری‌ که‌ 100 روز پیش‌ از مردن‌ ابن‌ سیرین‌ رخ‌ داد، شرکت‌ نکرد. این‌ نشان‌ مى‌دهد که‌ ابن‌ سیرین‌ پس‌ از یک‌ دوستى‌ نزدیک‌، سرانجام‌ از حسن‌ کناره‌ گرفته‌ است‌.
بررسى‌ گذرا در روایات‌ و آراء ابن‌ سیرین‌ در صحاح‌ ششگانه‌ بیانگر این‌ واقعیت‌ است‌ که‌ نویسندگان‌ صحاح‌ به‌ ابن‌ سیرین‌ به‌ عنوان‌ فقیهى‌ برجسته‌ مى‌نگریستند و رفتار و گفتارش‌ را حجّت‌ مى‌دانستند. در این‌ کتابها بیش‌ از آنکه‌ از او حدیثى‌ روایت‌ شده‌ باشد، شاهد فتواهایش‌ در بابهای‌ گوناگون‌ فقه‌ هستیم‌. ابن‌ سیرین‌ برای‌ احادیث‌ اهمیت‌ بسیار قائل‌ بود و مى‌گفت‌ که‌ این‌ حدیثها دین‌ است‌، بنگرید که‌ دین‌ خود را از چه‌ کسى‌ مى‌گیرید.
ابن‌ سیرین‌ 30 تن‌ از اصحاب‌ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را درک‌ کرد و از کسانى‌ چون‌ انس‌ بن‌ مالک‌، ابوهریره‌، ابوسعید خدری‌،
عبدالله‌ بن‌ عمر، شریح‌ قاضى‌، زید بن‌ ثابت‌، یحیى‌ بن‌ جزار، عمران‌ بن‌ حصین‌، عدی‌ بن‌ حاتم‌، ابودرداء و دیگران‌ روایت‌ کرد.

ایشون انسان بزرگی است شخص عادی نیست که دروغ بگوید.حالا اگرهم در داستان شکی باشد مانند این قصه فراوان است که معروفترین آن داستان حضرت یوسف است. مهم این است که پاکدامنی وارزشهای انسانی یاد آوری شود.

ناشناس پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ق.ظ

داستان یوسف را خدا بر پیامبرش محمد و سپس ما آشکار کرد و نه از طریق خود یوسف!!! حتی یوسف به دیگران هم نگفت و زندان را به جان خرید...اگر غبر این بود به قول پَ نَ پَ شوهر زلیخا وایستاد و یه بارک الله هم به یوسف گفت!

ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم بر تو حکایت مى‏کنیم و تو قطعا پیش از آن از بى‏خبران بودى (آیه 3 سوره یوسف)

نظر هر کسی برای خودش محترمه.من وقتی مطلبی را انتخاب می کنم بیشتر دنبال پیامی هستم که انتقال می ده .وقت خودم را برای اثبات سندیت مطلب زیاد هدر نمی دم.الان این همه مطلب از کوروش کبیر یا شیوانا و...نقل می شه منکه فکر می کنم اکثرش را ایرانیها خودشون ساختند!

هستی پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:13 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

ممنونم
بسیار آموزنده و تامل برانگیز بود

j دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ب.ظ

مگه تو ایرانی نیستی؟
داستان هایی که الان به اسم داستان های اسلامی مطرح است از ملل دیگه سرقت شده و اسم اشخاص رو عوض کردن
اگه قبول نداری برو تاریخ صدسال اول اسلامی رو بخون
تو مذهبی هستی و متاسفانه چیزی که در جهت افکارت باشه بشنوی باور میکنی برای کسانی هم که گرایش های فکری دیگه ای دارند هیز همین اتفاق میفته. انگلیسی ها از این قضیه برای استعمار و شایعه پراکنی و فتنه انگیزی خیلی تو تاریخ استفاده کردند. متاسفانه امثال تو اصلا قادر به فکر کردن نیستند
تفکر و تامل در داستان ها و حرفهایی که گفته میشه از خرافات و شایعات جلوگیری میکنه اگه قدرت تفکر در حرف دیگران در بین جامعه باشه این همه شایعات به آسانی بین مردم رواج پیدا نمیکنه

من ایرانی هستم وافتخار می کنم در زمانیکه نام ونشانی از کشورهای مطرح کنونی نبود امپراطوری ایران جهان را قبضه کرده بود.
زن مسلمان هستم وافتخار می کنم آن زمانیکه اروپا در عقب ماندگی وبیسوادی دست وپا می زد ابوعلی سینا ها وزکریای رازی ها و...دروازه علم وهنر را به روی آنها باز کردند.
دنیا مدیون فرهنگ ایرانی اسلامی اصیل ماست واگر تا بحال نتوانستیم حرف اول را در جهان بزنیم بخاطر خودباختگی واهمال نسل تحصیلکرده ماست.
ریشه این داستان هم اسلامی است چون در هیچ فرهنگ ومذهبی مانند اسلام اینقدر تاکید به حفظ روابط بین دو نامحرم نشده است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد