بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

شجاعت


    روزی شیوانا متوجه شد که باغبان مدرسه خیلی غمگین و ناراحت است. نزد او رفت و علت ناراحتی اش را جویا شد. باغبان که مردی جاافتاده بود گفت: راستش بعدازظهرها که کارم اینجا تمام می شود ساعتی نیز در آهنگری پای کوه کار می کنم. وقتی هنگام غروب می خواهم به منزل برگردم هنگام عبور از باریکه ای مشرف به دره جوانی قلدر سرراهم سبز می شود و مرا تهدید می کند که یا پولم را به او بدهم و یا اینکه مرا از دره به پائین پرتاب می کند. من هم که از بلندی می ترسم بلافاصله دسترنجم را به او می دهم و دست خالی به منزل می روم. امروز هم می ترسم باز او سرراهم سبز شود و باز تهدیدم کند که مرا به پائین دره هل دهد!

شیوانا با تعجب گفت: اما تو هم که هیکل و اندامت بد نیست و به اندازه کافی زور بازو برای دفاع از خودت داری! پس تنها امتیاز آن جوان قلدر تهدید تو به هل دادن ته دره است. امروز اگر سراغ ات آمد به او بچسب ورهایش نکن. به او بگو که حاضری ته دره بروی به شرطی که او را هم همراه خودت به ته دره ببری! مطمئن باش همه چیز حل می شود. روز بعد شیوانا باغبان را دید که خوشحال و شاد مشغول کار است. شیوانا نتیجه را پرسید. مرد باغبان با خنده گفت:  آنچه گفتید را انجام دادم. به محض اینکه به جوان قلدر چسبیدم و به او گفتم که می خواهم او را همراه خودم به ته دره ببرم ، آنچنان به گریه و زاری افتاد که اصلا باورم نمی شد. آ ن لحظه بود که فهمیدم او خودش از دره افتادن بیشتر از من می ترسد. به محض اینکه رهایش کردم مثل باد از من دور شد و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد… شیوانا با لبخند گفت: همه آنهایی که انسان ها را تهدید می کنند از ابزارهای تهدیدی استفاده می کنند که خودشان بیشتر از آن ابزارها وحشت دارند. هرکس تو را به چیزی تهدید می کند به زبان بی زبانی می گوید که نقطه ضعف خودش همان است. پس از این به بعد هر گاه در معرض تهدیدی قرار گرفتی عین همان تهدید را علیه مهاجم به کار بگیر. می بینی همه چیز خود به خود حل می شود… *سخن روز :*  شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار . . .

نظرات 5 + ارسال نظر
رهرو عشق یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام..به به چقدر پست جدید....
من مدتی مسافرت بودم و از همه جا بی خبر...
موفق باشی دوست عزیز

سلام دوست خوبم
ان شاالله به خیر وخوشی.ولی این مدت جات خیلی خالی بود!

امیر یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ب.ظ http://anti-devil.blogsky.com/

واقعیتی بس تلخ . . .

منظورتون شجاعته !!!!

هستی یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:23 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

داستان خیلی آموزنده ای بود
ممنونم رهای عزیز

مرسی از حضورت دوست خوب

امیر یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ http://anti-devil.blogsky.com/

با اجازه لینک شدید

در نبرد با شیطان موفق باشید.

ری را دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ق.ظ

''شجاعت یعنی چه؟''
در یکی از دبیرستان‌های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به‌عنوان موضوع انشاء این مطلب داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟''

...محصلی در پاسخ فقط یک جمله نوشت: ''شجاعت یعنی این...

و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داد و جلسه امتحان را ترک کرد.

برگه‌ی آن جوان دست به دست دبیران گشت و همه به اتفاق و بدون استثناء به ورقه سفید او نمره 20 دادند.

فکر می کنید آن دانش آموز چه کسی بود؟




"دکتر علی شریعتی "

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد