بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

دو حکایت از ابوسعید ابی الخیر

 یک قدم پیش تر


شیخ ابوسعید ابی الخیر عارف به نام ، به توس رفته بود.  مردم توس از وی خواستند جهت ارشاد اهالی به وعظ بپردازد. مجلسی ترتیب دادند در محل وعظ عده ی زیادی حاضر شدند وازدحام مشتاقان به حدی بود که برای کسانی که تازه خواستند به مجلس به پیوندند جا نبود.

 بعد ازآنکه قاری تلاوت قرآن نمود وشیخ بر بالای منبر رفت و آماده شد که سخن بگوید یکی از حاضرین از جا بلند و به آواز گفت خدایش بیامرزد کسی را که از جایش بلند شود ویک قدم جلوتر رود. شیخ با شنیدن این عبارت گفت:هرآنچه ما می خواستیم بگوئیم این شخص با یک جمله گفت وحرف همه ی پیامبران هم این بود که هرکس از آنجایی که هست یک قدم پیش بگذارد و بگفتن این سخنان از منبر پائین آمد ومجلس را ترک نمود.






مرد آن بود
.
مریدان شیخ ابوسعید ابی الخیر عارف و شاعر بزرگ از وی خواهان کرامات اعجازانگیز ظاهری بودند . روزی به وی گفتند : " ای شیخ ! فلان مرد بر روی آب راه می رود بی آنکه غرق شود ! " 
شیخ گفت : " کار ساده ای است چرا که وزغ نیز چنین می کند ! "
باز گفتند : " کسی را سراغ داریم که در هوا پرواز می کند ! "
شیخ گفت : " این نیز کار ساده ای است چرا که مگس و پشه هم چنین می کنند ! "
یکی دیگر از مریدان صدا کرد که : " ای شیخ و ای مراد ! من کسی را می شناسم که در یک چشم بر هم زدن از شهری به شهری می رود ! "
شیخ ابوسعید تبسمی کرد و گفت : " این کار از کارهای دیگر آسانتر است چرا که شیطان نیز در یک چشم به هم زدن از مشرق به مغرب می رود . چنین اموری را هیچ ارزشی نیست "
آنگاه بپا خواست و به طوری که همگان بشنوند گفت : " مرد آن بود که در میان همنوعان بنشیند و برخیزد و بخوابد و بخورد و در میان بازار بین همنوعان داد و ستد کند . با مردم معاشرت نماید و یک لحظه هم دل از یاد خدا غافل نسازد "

نظرات 5 + ارسال نظر
ری را پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام.
مثل اینکه من چند تا درس رو جلوتر خواندم...
این حکایت رو ماهها قبل درک کردم و بعد از نوشتن در وبلاگم مسیر زندگیمو عوض کردم...فقط برام جالب بود که این عارف وارسته با ابوعلی سینا چگونه مناظره کرد در واقع چه تقابلی با هم داشتند

سلام
بله وقتی این حکایت را خوندم برام جالب بود که سالیان دوری قبل از تحصیلات آکادمیک امروزه ،انسانهایی بودند که به چه مراتبی از معرفت رسیدند !
که البته جز در سایه پیوند با انوار الهی ،چنین سخنانی از بشر عادی بعید است .
به قول خواجه شیراز :
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم

زهـرا پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلام رهای عزیز
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا ز اندک تو جهان شود پُر
مرسی عزیز

سلام دوست خوبم
خوشحالم که از تعطیلات برگشتی!

امیر پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:03 ب.ظ http://anti-devil.blogsky.com/

ابوسعید ابی الخیر یا ابوالخیر؟

سلام
اگه سرچ کنید هردو نوشتار درست است ولی ابوالخیر رایج تر است.

عباس جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ

سلام و عرض ادب فرا رسیدن ماه رمضان بر شما مبارک دوست خوبم نمیدونم تهرانی یا مشهد در هر صورت از این ماه خدا استفاده فراوان ببری ما را هم دعا کن . التماس دعا

سلام
ماه رمضان برشما هم مبارک.مارواز دعای خیر فراموش نکنید.

زهـرا شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ق.ظ

مهربانا
ماه عشق را ارزانیم داشتی تا به دور از هیاهوی دنیا و مردمش با تو خلوت کنم و اصلاح کنم رفتاری را که تا به حال فکر می کردم درست است . پس مرا قدرتی در تفکر و عمل بده و جسارت و توانی در تغییر تا به عشق تو آنچه ناپسند بود و در ذهن من پسندیده به آنچه پسند توست تغییر دهم.

سلام رهای عزیز
التماس دعا

سلام زهراجون
چه زیبا نوشتی . ماه رمضان برشما مبارک. توی این ماه برای همه دعا کن که آنچه خیر وصلاح است در تقدیرشان نوشته شود ولایق مهمانی آن مهربان گردند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد