بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

مسابقه ی قورباغه ها


 




روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با

هم مسابقه ی دو بدند .
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود .
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ...
و مسابقه شروع شد ....
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند .
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید :
" اوه,عجب کار مشکلی !!"
"اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند ."

یا :
"هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه !"
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند ...
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند ..

جمعیت هنوز ادامه می داد,"خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه !"

و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف

ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر ....

این یکی نمی خواست منصرف بشه !

بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه

کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید !


بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو

انجام داده؟

اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟

و مشخص شد که ...

برنده ی مسابقه کر بوده !!!

نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که :
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون

اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید !
همیشه به قدرت کلمات فکر کنید .
چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره

پس :

همیشه ....

مثبت فکر کنید !

و بالاتر از اون

کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید

رسید !

و همیشه باور داشته باشید :

من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم

آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از اون خارج میشن... ولی

دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا خواهند گذاشت
!

نظرات 7 + ارسال نظر
هستی شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:00 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

این داستان رو خیلی دوست دارم
خیلی آموزندست
هیچ وقت نباید به نظرات منفی دیگران اهمیت داد

واقعا -باید فرار کرد از نظرات منفی و آدمهای منفی !

رهرو عشق شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:06 ب.ظ

واقعا تو دنیای امروزی باید خودمون رو کر جلوه بدیم تا بتونیم راحت زندگی کنیم یا به قول این داستان موفق تر باشیم .اما...
اما این اراده خیلی قوی وصبر فراوون میخواد که فقط فقط باید...
باید به خداتوکل داشت..

ذهن ما انسانها مثل باتری قابل شارژه .با سخنان الهی ورابطه های انسانی بار مثبت می گیره وبا حرفهای پوچ ونا امید کننده وگناه بار منفی می گیره. مهم اینه که هرروز شارژ ذهنمون را کنترل کنیم اگر منفیه خالیش کنیم واگر مثبته بیشترش کنیم.

امیر شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:49 ب.ظ http://anti-devil.blogsky.com/

خیلی وقتا آدما باید کر باشن . . .

کاملا موافقم-ممنون که سر زدید.

زهـرا شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلام رهای عزیز
مرسی،بابت مطلبای قشنگت

سلام دوست خوبم
دلتگت شدم . چند روزه نیستی؟!!

زهـرا یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

آخه چند روزه حوصله ندارم

منم دقیقا-مثل اینکه بیماری واگیردار جدید اومده!

ری را یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:58 ب.ظ

سلام.

سالها قبل این داستان رو وقتی که در گروه دوستان دانشجویی بودیم خوندم...البته با کمی تفاوت ...که داستان فرزندان قورباغه ای بود که دو تا از اونها به چاه میوفتند و جملات منفی مادر باعث افتادن یکی...


الان دیدگاهم راجع بهش فرق کرده!

زندگی مسابقه نیست و یا به تعبیر دیگه ما همیشه ته چاه نیستیم و اطرافیان ما دشمنانمون نیستن...این داستان فقط داره کر بودن رو به انسانها توصیه می کنه که از روشهای اپیدمی شدن بیماری بیشعوری در بین انسانهاست.

جوامع غربی با القای قوانین موفقیت خود صرفا در جهت ساختن انسانها به عنوان ابزاری برای رسیدن رهبران به اهدافشان تلاش می کنند. گرچه برخی با دین هم دارند همین کار رو می کنند.

روش کار به این طریق است که به فرد القا کنیم که آنچه منفعت تو در آن است مثبت و سفید است و هر چه در آن ضرر تو است سیاه است و منفی!

خوب این فرد فقط در مواردی بسیار خاص (در برابر صرفا سیاه و سفید مطلق) قابلیت تشخیص خواهد داشت و در باقی موارد متکی به نظر مدیر خود خواهد شد که به او بگوید فرضا رنگ زرد را سیاه در نظر بگیرد یا سفید!

آن وقت مدیر می تواند منافع خود را در راستای اهداف کارگرانش قرار دهد.

درحالی یک مسلمان اندیشمند می داند که کر بودن برای رسیدن یک قورباغه به نوک برج برای خود آن قورباغه موفقیت نیست و لی برای کسانی که شرط بندی کرده اند دانستن کر بودن قورباغه امری بسیار کلیدی است.

ببخشید از اطاله کلام.

سلام
حرف شما ازیک نظر درسته ومحتاج تفکر !
ولی هدف من از مطرح کردن این داستان این نیست که فقط منافعمان را ببینیم وبه خسران فکر نکنیم .
این داستان در برابر آدمهای منفی باف مطرح شده اونهاییکه موفقیتهای ما را نمی بینند وسعی می کنند بگویند تلاشمان بیهوده است.
اگر ازدواج می کنیم وبچه داری می گویند عمرت تلف شد چرا تحصیلات عالیه رادنبال نکردی؟اگر تحصیل می کنی چرا ازدواج نمی کنی بجای این همه درس خوندن؟اگر زود بچه دار می شی چه خبر بود اینقدر عجله کردی؟
اگر دیر بچه دارشی ....
خلاصه باور نمی کنند که هر مرحله زندگی انسان به شرطیکه خوب وکامل انجام دهد یک موفقیت است .
به نظرم در برابراین آدمها باید ناشنوا بود.

امیر دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://anti-devil.blogsky.com/

پست جدید با موضوع جن . . .

منتظرتون هستم

موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد