من نوشت
دوران ما دوران بی صدایی است!
دیگر حرفی نمانده که با هم بزنیم
همه چیز در نوشته هایی خلاصه می شود
که روی کاغذ هم نیست!
یعنی خاطره -خیال -خواب
دیگر گذشت روزگاری که مادربزرگ
هر شب از جن وپری قصه می گفت
گذشت دوره هایی که جمع می شدیم و
از رستم وسهراب می گفتیم وقصه های هزار ویک شب !
امروز هر کدام در دنیای خود هستیم
هر کدام برای خود هستیم !
امروز نوشته ها با هم حرف می زنند
نوشته ها قهر می کنند و آشتی می کنند
نوشته ها گلایه می کنند
نوشته ها دورو می شوند -مغرور می شوند
نوشته ها کم کم پاک می شوند
تا به یک خداحافظ ساده برسند !
نوشته ها فریاد می زنند واز تنهایی می نالند
نوشته ها پیله ای دور خود می کشند و همانجا می مانند
دیگر از همدیگر می ترسیم
چون یکدیگر را در نوشته هایمان شناختیم
بخاطر همین دوست داریم در همین عالم بمانیم
وهیچگاه به واقعیت نرسیم !
واقعیت تلخه
اکثر اوقات بله !
سلام رها جان
ما که از نسل گذشته هستیم حال ما اینجوری شده،بچه های این دوره چه آینده ای خواهند داشت...
متنت ناز بود
سلام دوست عزیزم
نسل گذشته وحال و آینده این درد مشترک همه است . دیگه فاصله میان نسلها ازبین رفته !!
باید یک دوره شکلک شناسی بیام پیشت دوست خوبم!
وای بیخود نبود توی پروفایلت نوشتی سن 95 اسمش چیه ؟
میتونم اینجا سوال بپرسم
بله پیر شدیم ازدست محمد علی جوووووووووووون !
وای چه زیبا واقعا عالی بود ببخشید شرمنده سلام بهم سر بزن
سلام.خاطره باایت الله اربابی راخواندم خیلی زیبابود.ممنون میشم بهم سربزنی وداستانک هاموبخونی ونظربدی
سلام
ممنون از حضورتون.