بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

لذت های کوچک زندگی


 
 
اجتماعی


وقتی کسی رو که دوست داری تماشا میکنی و اون حواسش نیست
 
از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت را میدهد
 
وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن که من در آوردی درستش کردی
 
 
وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند
 
 
از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و
 با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی
 
در گرفتاری کارهای اداری کارمندی را میبینی که با حوصله  و خوشرویی کارت را انجام میدهد
 
وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده است
 
 
صفحه پیام هایت  را باز میکنی و میبینی که از او ایمیلی داری
 
وقتی از ترس خواب ماندن و دیر رسیدن از خواب میپری و
 ناگهان به یاد میاوری امروز تعطیل است
لحظه راه افتادن برای سفری که منتظرش بودی
 
وقتی علیرغم تمام گرفتاری ها روز تولدت رو فراموش نکرده
هر دو هم زمان یک حرفی را میزنید و بعد میگویید ((چه با هم )) و میخندید
 
دور که میشود بر میگردد به نگاهی ،دست تکان دادنی و لبخندی
کارش را رها میکند و با حوصله به درد دلت گوش میدهد
در خیابان از جایی میگذری که خاطره ای دور اما شیرین با خود دارد
 
دیدن اولین قطرات باران روی شیشه خاک گرفته ماشین
 
خسته و گرسنه به خانه میرسی و غذایی که دوست داری را در یخچال میبینی
وقتی او را میخندانی
 دیدن یه سریال با کسی که دوستش داری
 
 
لذت خوردن یه فنجون چایی داغ وقتی از سرما نوک دماغت یخ زده
وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند
 
پیدا کردن جای پارک در جایی شلوغ
تماشای بچه کوچکی که با عروسک هایش  بازی میکند و با آنها حرف میزند
 
 
وقتی نوزادی انگشتت را محکم میگیرد
هدیه ای که تو برایش خریده ای پوشیده است
 
عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند
مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است
اس ام اس میزند که برنامه محبوبت شروع شده برو ببین
 
 
 
فوت کردن قاصدک
وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته
 
وقتی به کنسرت رفته ای و خواننده سکوت میکند تا تماشاگران بقیه ترانه را بخوانند
 
صدایش کنی و بگوید جــــــــــــــــــــــانم
 
صبح زود خیابان از باران دیشب هنوز خیس است
 
صدای ترد برف زیر کفش هایت
ترکاندن حباب های نایلون های حباب دار
 
 
پا برهنه راه رفتن روی چمن
 
 
تماشای راه رفتن بچه ای که تازه راه افتاده
برنامه ریزی برای غافلگیری تولد یک دوست
ناگهان دسته ای پرنده را در آسمان آبی میبینی که با هم اوج میگیرند و چرخ میزنند
 
روبروی دریا ایستاده ای تاگهان موج کوچکی ارام میرسد  به پایت
 
 
 
آب دادن به گلدان ها ودیدن جوانه های تازه
باران نیمه شب تابستان
نسیم خنک ماه مهر
 
لحظه بیدار شدن از خوابی بد
 
 
پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر
وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد
صبجانه روز تعطیل
وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت
 
 
وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید
بارها و بارها گوش دادن به آهنگی که او برایت فرستاده
هوای توی گل فروشی
بوی نارنگی نوبرانه
بوی عطر گل نرگس
 
کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی
وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد
بوی اسکناس عیدی  تا نخورده لای کتاب
 
 آخر شب که همه خوایند ..آرامش و سکوت
 
 
 
صدای تنفس منظم و با آرامش  کسانی را که دوست داری..... در خواب
 
یا وقتی احسان خواجه امیری میخونه :برام هیچ حسی شبیه تو نیست
===
 
نظرات 6 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:20 ب.ظ http://www.rahroeeshgh.blogsky.com

چقدر خوب بود که همیشه اینطور بود...

سلام دوست خوب
همیشه این طور هست -اگر ما دردهایمان را آنقدر بزرگ نکنیم که لذتها را نبینیم.

عاشق دوازدهمین نفر جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ق.ظ http://labkhande66.blogfa.com

دوباره سیب بچین حوا!
من خسته ام.....
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند!
روزگاریست که شیطان فریاد می زند:
.
.
.
آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد...!

سلام دوست خوبم از لطفت بینهایت سپاسگزارم..
شمام وبت قشنگه آدمو یه جورایی آروم میکنه
باافتخار لینک شدید
یاعلی

سلام دوست عزیز
خیلی خوش اومدی !

دختران باباعطا شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ق.ظ http://babaata.blogfa.com

سلام بزرگوار
ممنونم از حضورت
جملاتت خیلی جالب بود. واقعا لذت بردم از خوندنشون

سلام دوست خوب
ممنون از همراهی وحسن سلیقه تون !

سارا یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ق.ظ

حسی لطیف چون گل یاس....

واقعا گل یاس رو خیلی دوست دارم !

افسانه یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام

چقدر زیبا

بعـــد از تـــو ...

بـــاد

دفـــتر شعرمـــ را ورق خواهـــد زد،

در صفــحهــ پایــــانیـــ

عشقـــ به تاراجـــ رفتهـــ اســــت.

بعــــد از تــــو،

بـــاد

نقطهـــ چیـــن هایـــ خاطرهـــ امـــ را

در شـــــعر خواهــــد ســــرود،

و اشـــــک

دفــــتر غـــزل هـــا را هــــاشور خواهـــد زد

سلام دوست نازنین
شعر زیبایی بود .ممنون!

هستی جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com/

خوندنشون هم درست مثل احساس کردنشون لذت بخش بود
ممنونم بابت این احساس زیبا

ممنون از همراهیت دوست خوبم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد