بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

خاطراتی از استاد صفایی حائری

مذهبی 


آنچه از خاطره ها نقل مى کرد تمامى عبرت و درس هاى سازنده بود، حتى اگر شوخى و مزاح بود.


1 ـ از مرحوم والدشان نقل نمود که برخى اشخاص حقیقتا شوق مرگ دارند، آن هم نه از رنج زندگى، بلکه اشتیاق اتصال به حق «شوقا الى الثواب».خلاصه این که در یکى از مدارس نجف طلبه اى بود که بر دیوار مدرسه نقش نموده بود: یا حضرت عزرائیل ادرکنى!


2 ـ برخى شب ها که دیر وقت بود و از جایى بازمى گشتیم، مغازه هایى نزدیک حرم یا در جاده باز بودند. پدرم مى گفت: ببین این ها براى مقدارى پول ناچیز بیدارند. در حالى که خداوند با نماز شب چه غنایى را مى بخشد و ما تنبلى مى کنیم.


3 ـ نکته اى زیبایى از مرحوم والدشان نقل مى نمود که اگر این آیه در قرآن فراز بعدى را نداشت، من به وحى بودن آن ایمان نمى آوردم. و منظورش جمله «بل هم اضل» بعد از جمله «اولئک کالانعام» بود. زیرا این آیه کافران و معاندان راه حق را در روش زندگى به حیوانات تشبیه مى کند و سپس مى فرماید: بلکه پست تر از حیوانات. چرا؟ چون آن زبان بسته ها استعداد و امکانى ندارند و توقعى نیست که جز به این روش زندگى کنند. اما آدمى عقل و فکر و حتى پیامبر بیرونى را زیر پا مى نهد و چشم پوشى مى کند. این کفر او را به زندگى رذیلانه اى سوق مى دهد که در این عصر شاهد گزارش هاى عجیبى از آن هستیم و نمونه هایى از تجاوزات و غارت ها و ایدئولوژى هاى شیطانى را در غرب مشاهده مى کنیم. این فراز دوم آیه; یعنى «بل هم اضل سبیلا» (پست تر بودن از حیوانات) نشانى از وحى است.



منبع:سایت خبری 598


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد