بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

غم نامه

مناسبت ها




سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها،

 

 ای مهربانترین فرشته خاک.

 

 تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی

 

تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی.

 

تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره

 

زندگی. از مشرق دلها برآمدی و اکنون،

 

 آسمان تب دار غروب جانگداز توست.

 

 

 

ای امی گویا!... از آن روزی که رفتی

 

ما همچنان در انتظاری تلخ ماندیم

 

زآندم که ما غمنامه سوگ تو خواندیم

 

از دیدگان ، بر مزرع دل ، خون فشاندیم

 

بعد از تو ، ای محمود احمد ، ای محمد (ص)

 

دیگر بلال ، " الله اکبر" برنیاورد

 

جبریل ، از سوی خدا دیگر نیامد

 

بعد از تو، اولاد علی، آواره گشتند

 

بر خون سجود آورده و در خون نشستند

 

بعد از تو، ما ماندیم و غوغای سقیفه

 

بعد از تو، ما ماندیم، با زهرای مظلوم

 

آن چهره ای که بارها بوسیده بودی

 

آزرده و سیلی خور دست ستم شد

 

در کوفه محراب علی گردید گلگون

 

صحرای سرخ کربلا  رنگین شد از خون

 

بعد از تو فرزندان زهرا کشته گشتند

 

لب های قرآن خوان و حقگوی" حسین" ات

 

آماج ضربت های چوب خیزران گشت

 

یار وفادارت، " ابوذر"

 

چون عاشقان، در غربت تبعید، جان داد

 

" عماریاسر"  کشته گردید

 

فریادهای " مالک اشتر" فروخفت

 

بیدارهامان بر فراز دار رفتند،

 

ای بنده خوب خداوند!...

 

بعد از تو ما ماندیم و میراث شهیدان

 

بعد از تو ما بودیم و خیل سوگواران

 

رفتی تو، ای تندیس اخلاق و فضائل

 

از عقل کامل!

 

رفتی ولی ما را به دست غم سپردی

 

یادت گرامی باد، ای یاد معطر

 

ای نامت احمد،

 

نامت بلند و جاودان باد،

 

ای « محمد»

 







پاره هاى جگر از گلوى جگرپاره هستى فرو ریخت و کربلا، همان لحظه در خویش آغاز شد؛ همان جایى که مهربانى بى همتاى حسن بن على علیه السلام روبه روى یک جفت چشم خیانت کار، پرپر مى زد و سینه اش در اقیانوس زهر، غوطه ور بود؛ همان جایى که ذره ذره هاى روح امامت، چون تل خاکستر در تشت فرو مى ریخت و زنى دست در دست ابلیس، پشیمانى گاه و بى گاهش را دست به سر مى کرد.

 

دریغا که سفره اطعام شبانه روزى مدینه، اینک برچیده مى شود و کریم اهل بیت علیهم السلام چون خورشیدى خسته از خاک، به معراج ابدى مى رود.

 

آه از بیعت هاى سست!

 

کفر زمانه، دست از شرارت برنمى داشت و با نقابى از ریا، دست به کار فتنه هاى تازه بود.

 

تفرقه، چنگ به گریبان امت افکند و آن گاه که بیعت هاى سست، به فریب ستمگر زمانه، شکسته شدند، او چاره اى جز این نداشت که لواى صلح را پیش روى جفاى زمانه برافرازد؛ صلحى که زخم هاى بى شمارش، همه بر دل مجتبى علیه السلام فرود آمد.

 

تو را در همان سال هاى سکوت و مصلحت، ذره ذره شهید کردند؛ در همان روزهاى خفقان، روزهاى ناامن که قامت حق، با زرهى پنهان در میان رداى امامت، به نماز جماعت مى رفت و پاى منبرها، طعنه هاى پلیدى را مى شنید که انگشت اتهام و دروغ، به سمت امیرالمؤمنین داشتند. همان سکوت هاى کبود، تو را خون جگر کردند. قفس دنیا، روز به روز برایت تنگ تر شد. تو از آن سال هاى تلخ و سیاه، به زهر راضى تر بودى که شوکرانى این چنین، رهایت کند از غم هاى نافرجام زمانه... .

 

 

 



السلام علیک یا امام الرئوف!


سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.


امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.


ما و او ـ هر دو ـ داغدار خورشیدی هستیم که غروب می کند.


سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.یا امام رضا!حنجره نورانى ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان مى شود و طنین هق هق زائرانت تا قیامت، گلوى سوخته ات را یاد مى کند.یا امام رضا! امروز، تنها نه خیابان هاى خراسان که تمام رگ هاى عاشقانت، به گلدسته و رواقت ختم مى شود.یا امام رضا! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.



http://ansarolmahdiirdemousa.mihanblog.com