بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

خدای دانه های انار

من نوشت



گاهی فکر می کنی تنهایی !

خیلی تنها !

احساس ناتوانی و عجز می کنی !

بی کسی !بیچارگی !

گاهی فقط تو هستی و همه (بی ) های عالم !

آن وقت به یک آغوش گرم و مطمئن نیاز داری 

آغوشی که از جنس هیچ بشری نیست !

برای احساسی که با هیچ بشری به اشتراک گذاشتنی نیست !

هر وقت خواستی به خدا برسی با دستهای مادی اورا نجو !

با پاهای این دنیا به سمتش نرو 

با غم و درد چند روزه زندگی معنایش نکن 

خدا خیلی وسیع تر از این دنیا و آب نبات چوبی های آن است

خدا را فقط آدمهایی خوب می فهمند که درد شان ،و بیچارگی و نیازشان 

بیشتر از ظرف دنیاست !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد