بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

تله جذابیت

من نوشت 



دیر زمانی است که حس نوشتن نیست و لی بعضی  وقتها  ثانیه ها و لحظه ها تو را به سمت یک نقطه عطف می برند ٬طوریکه احساسات و معقولات و هرچه در وجودت هست تکان می خورد و تو را  در این بی تفاوتی روزگار به عکس العملی وامی دارد .

زندگی مثل یک قطار شهر بازی که گاهی آن چنان سراشیبی تندی دارد که دلت کف پایت می زند و گاه آن چنان صعودی که دلهره لحظه بعد آرامت نمی گذارد .

چرا می نویسم ؟آن هم این موضوع ؟آن هم این جا ؟

باید بنویسم ! از این موضوع و همین جا !

شاید .....

شاید یک روز بدست کسی رسید که نیازمند  این کلمات است .شاید ...

 

 

دیشب ٬٬تصادفا به یک پیج مشاوره جنسی با دکتر هلاکویی رسیدم .ایشان مقیم آمریکا و خیلی مسلط و روان جلسه را اداره می کردند .اما با  بعضی حرفهایشان هم موافق نبودم .چون مطابق  متد روان شناسی غربی بود  و اصلا پایه مذهبی نداشت _ولی در کل خوب صحبت می کرد .البته در حرفهای ایشان و مراجعین به وفور کلمات تخصصی یا روزانه انگلیسی گفته می شد که باید شنونده یک مقدار زبان یا اصطلاح روان شناسی بلد بود تا کلیت  بحث  را می فهمید .بگذریم :

شنیدن بعضی حرفها آن قدر برایم سنگین بود که بدنم به لرزه افتاد .سوز سرمای مهر از پنجره به داخل می زد .بیرون خیلی هوا سرده !خیلی !باید بیشتر مراقب بود !

در یکی از مشاوره ها دختر خانمی تماس گرفته بود با میل سیری ناپذیر !و شرحی از رابطه هایش ! ایشان با ۲۰نفر بیشتر رابطه برقرار کرده بود و به قول خودش خوشکل و جذاب در اسیر کردن مردان !دوبار عمل جراحی ..کرده بود و بعد از آن هم روز از نو و روزی از نو !

بعد از اینکه خانواده اش متوجه می شوند  با او  مشاجره و قهر می کنند   و او هم خانواده را ترک می کند وبه آمریکا می آید !

در  اینجا  قصد شرح ماجرا یا پاسخ آقای دکتر یا...را ندارم . فقط به عنوان یک شنونده نظر م را می گویم .این دختر هم مثل  عده ای از دختران سرزمینم در ابتدا نه قصد رابطه سکس با کسی را داشت و نه به فکر آبرو بردن خود و متارکه با خانواده اش !

اوهم در ابتدا یک دختر صاف و ساده و پاک بود با دنیای دخترانه ای که در آن قرار بود مرد آرزوهایش از راه برسد و به تمام اندوه ها و ناکامی های بچگی و نوجوانی اش پایان بدهد .پس چرا به این روز افتاد؟چرا زخم بیست و چندی بر بدنش و خاطرات سراسر آه و حسرت بر دلش ماند .در قسمتی از حرفهایش می گفت من دنبال ازدواج بودم و به همین نیت رابطه برقرار می کردم .آیا کسی در زباله بدنبال طلا می گردد؟

یک انسان متعهد و مسوول و وفادار -به دنبال رابطه جنسی خارج از چارچوب شرع و عرف میرود؟ وضعیت ازدواج جوانان سخت شده و جامعه بی بند و بار و افسار گسیخته .ولی جامعه را چه کسی ایجاد کرده غیر از من وتو  ؟

وقتی با آرایشهای تند و لباسهای محرک در خیابان راه می رویم و یادر اینستا و تلگرام و شبکه های مجازی عکسهای بدن نما از خودمان می گذاریم  که لایک بیشتر بگیریم .دقیقا به چه فکر می کنیم ؟اصلا فکر می کنیم ؟که مثلا من توانستم تمام مردان محله که نه یک شهر را دنبال خودم بکشانم .در اینستا فلان قدر فالوئر جمع کنم  که ۲۴ ساعته قربون صدقه ام بروند .یار وفادار کو؟مرهم زخم های من کجاست که روزهایی که بیمارم و ٬حوصله آرایش ندارم  یا سراپایم بوی غذای سرخ شده گرفته -مرا در آغوش بگیرد و بگوید همه چیز آرومه -ما با هم می مانیم تا ابد !!


در زمانی که وفا

قصه ی برف به تابستان است

و صداقت گل نایابی ست

به چه کس باید گفت….

با تو انسانم و خوشبخت ترین



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد