شدم او کار پیدا کرده متعجب شدم! مراقبت از یک پیرمرد 87 ساله!
از او پرسیدم آیا برای نیاز به پول این کار را می کند، پاسخش من را متحیر کرد!
من نوشت
گاهی وقت ها دلت می گیرد از دست آدمها -از دست توقعات بیجا و شکوه وناله هایشان -از مریضی -بی پولی-عروس -پسر -دختر .
خلاصه در یک لحظه می بافند بهم تار وپود غم را و تا به خود می آیی لباسی برتنت کردند .آن وقت بیا و در تنهایی -رج رج -تار ناله و پود شکوه از هم بگشا .
اینجاست که چون غزالی تیز پا در پی راه فراری .می خواهی بروی! فقط بروی !تا دشت های سبز !آن جا که سبزی یکدست خدا -گل های مخملین دارد .دیوارها بی پنجره اند و غم ها را حصاری برای دربند کشیدن نیست .آنجا شاید بهشت موعود است و من حوای سردرگم !!
روان شناسی
چرا میگوییم هدفهای نانوشته، آرزویی بیش نیستند؟ چون به دنیای مادی نیامدهاند. حتی وقتی استرس و ناراحتی دارید، آنها را بنویسید تا از توی سرتان آن را وارد دنیای مادی کنید و راحت شوید. وقتی نوشتید، میتوانید آن را ببینید و راجع به آن تصمیم بگیرید. اقدام کنید. خودِ نوشتن، یک جور اقدام است. اقدام کنید ولو کوچک.
هزار گام، گذرش با گامِ اول شروع میشود. اقدام، «آب ژاول» است که «لکۀ ترس» را از بین میبرد. یکی از بزرگترین موانعِ «موفقیتِ» شما «ترس» است. میترسید موفق نشوید، میترسید شکست بخورید، میترسید شما را مسخره کنند، میترسید پشت سرتان حرف دربیاورند و.... همهاش ترس است. این ترس، مثل لکهای روی لباسِ سپیدِ موفقیت است. در طبیعت، شما این لکه را با آب ژاول از بین میبرید. اقدام، آب ژاولِ لکۀ ترس است. از هر چه میترسید، واردش شوید. تا گام اول را برمیدارید میبینید ترسها کمرنگ میشود و کمکم وجود نخواهند داشت. اقدام کنید.
میگویند اگر اقدام کردیم و نتیجۀ غیرقابل جبرانی داد، چه کنیم؟ همیشه شما دو تا راه دارید: اقدام کنید و بترسید. اگر میدانید نتیجۀ غیرقابل جبرانی دارد، که نباید انجامش دهید. هر وقت در دوراهی ماندید که کاری را بکنید یا نکنید، هر چه هم فکر میکنید، نمیتوانید تصمیم بگیرید چون برایتان روشن نیست، من به شما میگویم «اقدام کنید.» بترسید و اقدام کنید. چرا؟
یک، ممکن است موفق شوید که در این صورت برندهاید.
دو، حداکثرش این است که شکست میخورید و میفهمید راهی که رفتهاید، راهِ درست نبوده. فرق شما با کسی که اقدام نکرده، در این حالت آن خواهد بود که یک قدم جلوتر از اویید و میدانید دیگر از این راه نباید رفت. او میترسد و هنوز تردید دارد. وقتی تردید دارید، فرصتها را میکُشید. اگر میدانی راهت درست است، برو. جایی هم که نمیدانی، اقدام کن. من به شما قول میدهم در ۸۵٪ از موارد، اگر اقدام کنید، از خودتان خوشحال خواهید بود. در ۱۵٪ از موارد هم اگر موفق نشوید، یاد گرفتهاید. ما فکر میکنیم همواره باید موفق شویم. نه چنین نیست. دلیلی ندارد که در تمام موارد موفق بشویم. اقدام، ترسِ شما را از بین میبرد و بعد از مدتی جسور میشوید. و آن جسارت، راه را بر شما آسانتر میکند.
هر وقت در دوراهی ماندید که کاری را بکنید یا نکنید،
هر چه هم فکر میکنید، نمیتوانید تصمیم بگیرید چون برایتان روشن نیست،
من به شما میگویم «اقدام کنید.»
بترسید و اقدام کنید.
روان شناسی
اگر کاری را برای خدا کردی، مثلا 5 بار به کسی محبت کردی و او به تو محبت نکرد، پشت دستت را داغ نمیکنی. امروز دستان داغ شده زیاد داریم………
1-برای بررسی وضعیت و آسیب شناسی شروعها جدولی رسم کنید. در این جدول به سوالات فوق پاسخ دهید :
2- آغاز همۀ حرکت ها برای خودآغازگری و خودپردازی،خود رهبری، خود ارزیابی، خود کنترلی و خود مدیریتی و خودشناسی ، خودشناسی است .
چه طور وقتی خودمان را نمی شناسیم، خود را بسازیم؟ شیطان انسان شناس بزرگی است که توانسته است بر انسان ها مسلط شود. چیزی که نمیدانی چیست میخواهی بسازی؟ این “خود” چه خصوصیاتی دارد ؟
3- تمرین: پیدا کردن تصمیماتی که تا به حال اتخاذ کرده ایم و نیمه تمام رها کرده ایم؟
4- اسم یعنی نشان؛ و بسم الله یعنی با نام و نشان خدا.
5- اثر وضعی یک کاربه عامل ربط چندانی ندارد. یعنی هرکسی آن را انجام دهد همان نتیجه را میدهد. مثلا نظم که باشد همیشه نتیجۀ خوبی می دهد. بسم الله ما را در کارها شریک میکند و ما در کارخانۀ عظیم هستی سهام دار میشویم.
ادامه مطلب ...اخلاقی
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد.
فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت.
فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید.
ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود،
پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟!
فقیر گفت : هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!
تاریخی
در شهر وینسبرگ آلمان قلعه ای وجود داردبنام زنان وفادار که داستان جالبی داردو مردم آنجا با افتخار آنرا تعریف میکنند:
در سال ۱۱۴۰ میلادی شاه کنراد سوم شهر را تسخیر میکند و مردم به این قلعه پناه می برند و فرمانده دشمن پیام میدهد که حاضر است اجازه بدهد
فقط زنان وبچه ها ازقلعه خارج شوند و به رسم جوانمردی با ارزش ترین دارایی خودشان را هم بردارند و بروند
به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشند
قیافه فرمانده دیدنی بود
وقتی دید هر زنی شوهرخودش را کول کرده و دارد ازقلعه خارج میشود …!
زنان مجردهم پدر یا برادرشان را حمل میکردند
شاه خنده اش میگیرد
اما خلف وعده نمی کند و اجازه میدهد بروند
و این قلعه از آنزمان تا به امروز به نام ” قلعه زنان وفادار” شناخته میشود
اینکه با ارزش ترین چیز زندگی مردم آنجا پول و چیزهای مادی نبود
و اینکه اینقدر باهوش بودند که زندگی عزیزان خود را نجات دادند تحسین برانگیز است.
دعاکنیم دراین روزگار نیز باارزشترین داراییهای دنیوی ما خانواده و عزیزانمان باشند نه پول،ثروت،ماشین،خانه ،پست ومقام …
مذهبی
خداحافظی نکن از این ماه،
از ماه خدا که یازده ماه دیگر سال نیز همچنان ماه خداوند است.
آخر کدام روز و کدام شب و کدام هفته و کدام ماه است که از آن خدا نباشد؟