بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

چادر با چادر فرق می کند

وبلاگ سایه نوشت:

یکی از دوستانم که مانتویی بود ازدواج کرد شوهرش از او خواست که چادری شود و شد..

2. آن یکی به خواسته ی دوست پسرش چادری شد..

3. آن یکی دیگر پدرش گفته بود که اگر چادر سر نکند حق ندارد پایش را از خانه بیرون بگذارد...

4. آن یکی که خیلی هم تحصیل کرده بود به خاطر حجاب و پوشش نامناسبش کار مناسبی که

درخور تحصیلاتش باشد گیرش نمی آمد...چادری شد و همزمان استخدام..!!!

5. آن یکی از خانواده ی اصیل و نجیبی بود ..با این که دختر صاف و دل پاکی بود..

اما حجاب خوبی نداشت...خواستگاران فراوانی داشت..

ولی او از اینکه خواستگارها به اندام زیبا و لباس های زیبایش توجه می کردند

خوشش نمی آمد...زیبایی هایش را با چادر پوشاند...و شاهزاده ی نجیب روهایش را یافت..

مردی نجیب و با اصالت...

6.آن یکی درسش زیاد خوب نبود...برای اینکه در چشم معلم و استاد باشد چادری شد..

و شاگرد اول کلاس..!!

آن یکی...

آن یکی...

آن یکی چون خدایش گفته بود " بپوشان خود را از دید نامحرم " قربة الی الله گفت..

و چادر به سر کرد...

ادامه مطلب ...

متن خوشامدگویی جدید در هواپیماهای ایران




با سلام و صلوات به روح تمام مسافرین عزیز .
و با درود به وزیر محترم راه و ترابری .
ورود شما را به پرواز لایتناهی هواپیمای جمهوری اسلامی ایران خوشامد می گوییم .
خداوندا مشیت خودت را در رسیدن و لقاء به خود برما قراردادی و سرعت آن فزون کن .
مقصد ما به احتمال 99% بهشت موعود و احتمالأ 1% مقصدی که بر روی بلیط درج شده می باشد.
خلبان پرواز مرحوم شهید کاپیتان بهشت زاده و گروه پروازی بد اخلاق؛ سفری خوش برای شما آرزمند است.

ادامه مطلب ...

کمال انسانی کجاست؟

در نیویورک، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمیشود...
 
ادامه مطلب ...

ستاره سهیل

ای دنیا مرا با توچکار؟ 

هرگاه بسویت آمدم 

چون عروسان عشوه گر پنهان شدی 

وهرگاه از تو گریختم 

باکمندت به دامم انداختی ! 

هر وقت به تو خندیدم 

از کتاب قصه ات غصه ای بیرون کشیدی 

وهروقت گریستم 

شعبده ای نو رو کردی! 

 

تقدیر نانوشته من این است 

که بر تنه تو پیچکی رونده باشم 

حتی اگر در طالع من خورشید نباشد 

برمرداب تو گل نیلوفری باشم 

حتی اگر سهم من جزلجنزاری نباشد 

وبر آسمان تو ستاره ای باشم 

حتی اگر ستاره ام غیر ازسهیل نباشد!

 

 


 

روانشناسی زن ومرد (قسمت 5)

مقایسه روانشناختی زن ومرد

 در حقیقت دریافت انسان به دوطبقه اصلی تقسیم می شود.یک طبقه از دریافت perception

است که به درک یا ادراک ترجمه شده است.طبقه دیگر دریافت انسانی است undrestanding

که فهم ترجمه شده است.

درک پدیده بسیار پیچیده ای است که نیاز به لوازم متعددی دارد:

1-برای وقوع یک (درک)خاص باید محرکه ای وجود داشته باشد.مثلا:برای درک بینایی باید از یک شی نوری بتابد.

2-برای انجام عمل ادراک یک گیرنده حساس لازم است.گوش -چشم -پوست وبینی گیرندگان ما هستند.

3-مسیر سالمی باید بین مغز وگیرنده وجود داشته باشدکه عمل ادراک بدرستی صورت بگیرد.

4-برای یک ادراک درست باید مغز سالم داشته باشیم.


مقایسه ادراک در دوجنس


ادامه مطلب ...

ماه روی تو

امشب آسمان مدینه نورباران است. در کوچه های شهر عطر سیب پیچیده! وخدا از همیشه نزدیکتر به صمیمیت دلها است! 

نمی دانم کدامین سروش آسمانی مژده ولادتت را برایم آورد؟ 

نمی دانم کدامین شهاب نور ولایتت را برزمین رساند؟ 

نمی دانم کدامین شعر  عاشقانه تورا سرود؟ 

نمی دانم....  

 

ماه روی تو مایه روشنی دنیا

وخیال دلربایت مایه الهام تصویرها

نمی دانم از کی به تو عاشق شدم ؟

چراکه سر عشقت از ازل بامن بود 

 

باتو تنهاییها میل رفتن می کنند 

دلتنگیها برای ترکم شتاب می گیرند 

شعرها عاشقانه تعبیر می شوند  

وعاشقانه ها ابدی می گردند 

 

هزار سبد گل سرخ نثار نگاهت

آیت الکرسی -کوثر ونور بدرقه راهت 

نغمه بلبلان ترنم سلامت 

یاسین وطاها از جنس کلامت

 

رگبارهای بهاری تند وبی بهانه 

بر کویر دلم می تازند 

سبزی نام تو با عطر خاک آمیخته 

مادرم زهرا !میلادت مبارک!

تسلای دوست

به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :

"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :

"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند

و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند

و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،

و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،

ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،

سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :

آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،

و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،

گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،

فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،

در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛

زیرا اگر دیگر آنها نباشند،

برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !

تقدیم به...

این پست را به عاشقان امام مهربانیها تقدیم می کنم. 

 

 

دل من گم شد اگر پیداشد 

بسپارید امانات رضا 

واگر از تپش افتاددلم 

ببریدش به ملاقات رضا 

ازرضا خواسته ام تا شاید 

بگذارد که غلامش بشوم 

همه گفتند محال است اما 

دلخوشم من به محالات رضا 

 

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

من روشنفکرم!







--------



داداشی به نظر تو زندگی بعد از تولد وجود داره؟
آیا تو به وجود مامان اعتقاد داری؟
-
-
-
نه من به این اراجیف اعتقادی ندارم؛ من یک روشنفکرم
مگه تا حالا مامان رو دیدی؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
__._,_.___

__,_._,___




--

انشای جالب پسر دبستانی در مورد ازدواج


هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.



از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است. 

 

 

 

 

 

منبع:بانو1