بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

ناشنوا باش !

روان شناسی



چند نفر از پلی عبور میکردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند...
همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند به آنها کمک رسانند... ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است که نمیتوان برایشان کاری کرد، به آن دو گفتند که امکان نجاتتان وجود ندارد! و شما به زودی خواهید مرد!!!

در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند اما همه دائما به آنها میگفتند که تلاشان بی فایده است و شما خواهید مرد!!!

پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد...

بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست... اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از رودخانه خروشان خارج شد. وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد نا شنواست.
در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند...!!!


«ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن میگویند


حضرت باران !

ادبی





داری از قصد میزنی یک ریز

بر سر انگشت خود به شیشه من

قطره قطره نمک بپاش امشب

روی زخم دل همیشه من


تو که در کوچه راه افتادی

همه جا غیر کربلا بودی!

با توام آی حضرت باران

ظهر روز دهم کجا بودی؟؟


روز آخر که جنگ راه افتاد

سایه تشنگی به ماه افتاد

هر طرف یک سراب پیدا شد

چشمهامان به اشتباه افتاد


مهر زهرا مگر نبودی تو؟

تو که با مادر آشنا بودی

باتوام آی حضرت باران

ظهر روز دهم کجا بودی؟؟


مادری در کنار گهواره

لب گشود و هیچ نگفت از شیر

تونباریدی و به جات آن روز

از کمانها گرفت بارش تیر


تو که حال رباب را دیدی

پس به درد دلش دوا بودی

با توام آی حضرت باران 

ظهر روز دهم کجا بودی؟؟


وقتی آن روز رفت به سمت فرات

درد دلش غصه های دنیا بود

تو اگر در میانمان بودی

شاید الان عمویم اینجا بود


رحمت و عشق از تو میبارید

قبل تر ها چه با وفا بودی

با توام آی حضرت باران 

ظهر روز دهم کجا بودی؟؟


السلام علی الحسین

وعلی علی ابن الحسین

وعلی اولادالحسین

وعلی اصحاب الحسین


روضه های آیت الله دستغیب

مذهبی


پروفایل کربلا (۳۱)




هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ؛آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟(سوره الرّحمن/آیه 60)

 

این آیه ی شریفه عام است و به هیچ وجه تخصیص ندارد. چه مؤمن و چه کافر فرقی نمی کند.

مضمون این آیه از حضرت امام صادق(علیه السلام) نیز رسیده است که هرکس به شما نیکی کرد،باید پاسخ نیکی او را به نیکی بدهید. هرچند طرف کافر باشد.

در مقام تلافی ، فضیلت با کسی است که احسان را با احسان،بهتر و بیشتر پاسخ دهد.

وقتی در کوفه باران نیامد،کوفیان به حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) روی آوردند.

حضرت به امام حسین(علیه السلام) فرمودند: « برو دعا کن ! »

امام حسین(علیه السلام) دعای باران خواند. به دعای ایشان باران فراوانی شروع با باریدن گرفت و همه را سیراب نمود.

امّا پاداش این احسان را چگونه دادند؟


از آب هم مضایقه کردند کوفیان/ خوش داشتند حرمت ِ میهمان کربلا


 

 

 

 

ادامه مطلب ...

غدیر عید بزرگ شیعیان

مناسبت ها




داستان غدیر خم


سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می گشت، گروه انبوهی که تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می کردند تا این که به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند.

نیم روز هیجدهم ذی الحجه بود که ناگهان پیک وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم کردند. ابتدا خدای را سپاس فرموده و از بدیهای نفس اماره به او پناه جست و فرمود: ای مردم بزودی من از میان شما رخت بر می بندم، آنگاه می افزاید چه کسی بر مومنین در ارزیابی مصلحت ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است همه یک سخن می گویند خدا و پیامبر داناترند.

رسول گرامی می فرماید: آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارتر نیستم و همگان یک صدا جواب می دهند که چرا چنین است. آنگاه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت منند. مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد که همگان او را در کنار رسول خدا دیدند و شناختند. سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولا و رهبر اویم این علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدایا علی را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران این خبر را به غایبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقی بود که دوباره آهنگ روح بخش وحی گوش جان محمد صلی الله علیه و آله را نواخت که:‌ «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» و بدین سان علی (ع) از جانب خداوند برای جانشینی پیامبر (ص) برگزیده شد.



ادامه مطلب ...

ارزش انسان به چیست؟

مذهبی 


علامه محمد تقی جعفری می گفتند:
برخی از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟».
برای سنجش ارزش بسیاری از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معیار ارزش انسان‌ها در چیست.
هر کدام از جامعه‌شناسان، سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارایه دادند.
هنگامی که نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ورزد.
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
هنگامی که تشویق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان، این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (علیه‌السلام) است.
آن حضرت در نهج‌البلاغه می فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ»؛ «ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می‌دارد (آن را خوب می‌داند)».
وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از جا بلند شدند.

منبع: سایت قطره

قاب خالی !

مهدویت



بنام خداوند مهرورز


تازه عروسی کرده بودن. با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم گل و شیرینی بخریم و یه سری به شان بزنیم. خانه شان کوچک بود. یک پذیرایی دوازده متری داشتند. روی دیوار بالای پذیرایی عکس امام خمینی و عکس امام خامنه ای را چسبانده بود. بین عکس های آن دو بزرگوار یک قاب بزرگ خالی هم بود. برای همه مان سوال شده بود. تا حالا ندیده بودیم کسی قاب خالی به دیوار پذیرایی خانه اش بچسباند. عاقبت من طاقت نیاوردم و به نمایندگی از همه پرسیدم: این قاب خالی چیه!؟ نکند به زودی در این مکان عکس عروسی تان نصب می شود!؟ بچه ها خندیدند. خودش هم لبخندی زد و جواب داد:نه. . . این قاب جای خالی عکس امام زمان است. می خواهیم وقتی حضرت مهدی ظهور کردند و چهره شان را همه دیدند عکس شان را به دیوار خانه مان بچسبانیم. همه مان مات و مبهوت شدیم. یکی پرسید: پس چرا از حالا قاب خالی زده ای به دیوار؟ هنوز که آقا ظهور نکرده اند. فوری جواب داد: همین دیگر. . . می خواهیم همیشه یادمان باشد یک چیزی توی زندگی مان کم داریم.هر لحظه که این قاب خالی را می بینیم یادمان می افتد که منتظر ظهور باشیم. . .



الاغ اسیر

اجتماعی




در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.

از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.

یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.

چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.

اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.

الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.


بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت بعضی از مسئولین چهل ساله راههای اشتباه خودشون رو گردن مردم انداختند و وقیحانه هنوز هم بر مسند قدرتند.


محسن عابدی

سقوط

مهدویت






بلندترین ارتفاع برای سقوط ، افتادن از چشم مهدی فاطمه (عج) است.



عید قربان مبارک !

مناسبت ها 



خوشا آنان که با حق آشنایند



مطیع محض فرمان خدایند


چو ابراهیم اسماعیل خود را


فدای امر الله می نمایند




عید سعید «قربان»، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک






می نویسم....

من نوشت




در عصر ارتباطات و شبکه های اجتماعی که در عرض چند لحظه می توان کلی اطلاعات را به اشتراک گذاشت ،شاید وبلاگ نویسی به یک شوخی بیشتر شبیه باشد .

بخاطر تنظیمات قدیمی و آپلود عکس و دردسرهای نگارش و...درست مثل این می مونه که با وجود چلچراغ تصمیم بگیری زیر نور شمع شام بخوری.شاید منطقی نباشه ولی گاهی نور یک شمع بیشتر از هزار چراغ به انسان آرامش می دهد . و مگر انسان از زندگی چه می خواهد جز جرعه ای نشاط و یک لقمه آرامش !

پس همچنان می نویسم....

خدایا به امید تو!