بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بانک زمان در سوئیس

اجتماعی



یک دانشجوی خارجی که برای ادامه تحصیل به سوئیس رفته می نویسد: در زمان تحصیل، نزدیک دانشگاه یک خانه اجاره کردم. صاحبخانه یک خانم 67 ساله بود که با شغل معلمی بازنشست شده بود. طرح های بازنشستگی در سوئیس آنقدر قوی هستند که بازنشستگان هیچ نگرانی برای خورد و خوراک ندارند.به همین خاطر یک روز وقتی متوجه 








 شدم او کار پیدا کرده متعجب شدم! مراقبت از یک پیرمرد 87 ساله!

از او پرسیدم آیا برای نیاز به پول این کار را می کند، پاسخش من را متحیر کرد!

امید !!!

روان شناسی




تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتند تا ببینند چند ساعت دوام میارند،

حداکثر زمانی رو که تونستند دوام بیارند ۱۷ دقیقه بود.

سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر ۱۷ دقیقه می تونند زنده بمونند به همون استخر انداختند،

اما این بار قبل از ۱۷ دقیقه نجاتشون دادند.

بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردند دوباره اونها رو به استخر انداختند.

حدس بزنید چقدر دوام آوردند؟

۲۶ ساعت !!!!!!!!!!!!

پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودند تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستند این همه دوام بیارن.

------------

گاهى با ۱ قطره،لیوانى لبریز میشه.

------------

گاهى با ۱ کلام، قلبى آروم میشه.

------------

گاهى با ۱ بى مهرى، دلى میشکنه.

------------

گاهی با 1 لبخند دلی خوش میشه.

------------

پس مراقب این "گاهی" ها باشیم درحالى که ناچیزند، همه چیزند.....


زندگیتون پر امید




شطرنج

اجتماعی




 در بازی شطرنج درآغاز بازی برای جابجایی مهره اول تعدادحرکات مجاز فقط۲۰حرکت است.درصورتیکه برای جابجایی مهره دوم تعدادحرکات به۷۲هزار افزایش و وقتی نوبت به بازی مهره سوم میرسد تعداد گزینه های احتمالی ۹میلیون میشود یعنی هر مهره در شطرنج یک بازی جدید را شروع میکند وتعداد مسیرهای محتمل به صورتی اعجاب اور افزایش می یابد به طوری که در حرکت چهارم بالای صد میلیارد مسیر مختلف برای بازی کردن دراختیار بازیکن قرار میگیرد درشباهت این داستان به زندگی انسانها میتوان نتیجه گرفت که شاید حرکات اولیه محدود باشند ولی هر چه در زندگی به جلو می رویم بیشمار احتمال و حرکت جهت انجام پیش روی ماست واین به ما فرصت میدهد تا حتی اگر تا الان دربازی زندگی حرکات اشتباهی انجام داده باشیم دوباره برگردیم وحرکات بیشماری برای جبران اشتباه پیش رو داشته باشیم.به بیان ساده تر درسال جدید هیچ کس حق ندارد بگوید دیگر فرصتی برای جبران و موفقیت نیست.

صفحه شطرنج زندگی برای همه؛چه سرباز وچه وزیر همیشه باز است و هر کسی میتواند به هر موفقیتی که در زندگی آرزو دارد دست یابد.



در جست وجوی حقیقت

ادبی



 



من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. 

من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را - بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب! فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد» ...

اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت. 



شهید سید مرتضی آوینی


مادر عزیزم روزت مبارک !

مناسبت ها





وقتی به خودت میای و میبینی یه ساعته به جای ترانه مورد علاقت،داری آهنگ باب اسفنجی رو زمزمه میکنی.....

یعنی مادر شدی !


وقتی سهم تو از شور ترشی سر سفره ، هویج میشه....

یعنی مادر شدی !


وقتی شجاع میشی و با دمپایی تو سر سوسک میزنی و میگی:"دیدی ترس نداشت!!"

یعنی مادر شدی !


وقتی خوابت میاد ولی بیدار میشینی تا کودک تب دارت تشنج نکنه.....

یعنی مادر شدی !


وقتی تلویزیون خونه همیشه داره کارتون پخش میکنه ....

یعنی مادر شدی !


و هزار و یک وقتی های دیگر......


این لحظات شیرین مادر بودن رو میستایم


تقدیم به مادرهای مهربون 

 

روزمادرمبارک❤️ 



ﺩﻋﺎ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ !

روانشناسی



"" روانشناسی مدرن ""



ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﻪ ﻗﻠﺐ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺳﻼﻣﺘﯽﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ، ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺷﻤﺎ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﯾﮕﺮﯾﺴﺖ . ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺝ ﻧﯿﮏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ


ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺩﻋﺎ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻗﻮﺍﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ، ﺳﻠﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﻣﻐﺰ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺼﺒﯽ، ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺵ ﺍﯾﻦ ﺫﺭﺍﺕ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﺮﺩﯾﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﻭ ﻣﺘﻨﻔﺮﺑﺎﺷﯿﺪ ﻧﯿﺰ ﺫﺭﺍﺕ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﮐﺴﺎﻟﺖ ﻭ ﺗﻨﻔﺮ، ﻧﺨﺴﺖ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺿﻤﯿﺮﺗﺎﻥ ﺭﺳﻮﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.


ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﺿﻤﯿﺮ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻋﺎ ﻭ نفرین ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﺼﻮﻻﺕ ﺷﻔﺎﺑﺨﺶ ﻭ ﯾﺎ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯾﺴﺖ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﻭ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﻮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ، ﺿﻤﯿﺮ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ، ﺁﻥﻣﺤﺼﻮﻻﺕ ﺭﺍ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺬﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.


ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ،ﻧﺨﺴﺖ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻭ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺫﺍﺕ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯿﺮﺳﺪ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺗﺎﺑﺶ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﯿﺰ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖﮐﻨﻨﺪﻩ ﯼ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ…



حکایت پدر شهید زین الدین

اجتماعی




زمان شاه شخصی با زن و دو بچه تصمیم میگیرن که از قم بیان به خرم اباد و مدتی در اونجا زندگی کنن

با خانواده سوار اتوبوس میشن تو راه راننده اتوبوس برای نماز اول وقت صبر نمیکنه .به  راننده میگه صبر کن راننده میگه خوبی پدر جان از جای نیفتادی پایین،این شیعه امیر المومنین میگه پس بزن بغل ما پیاده میشیم

پیاده میشن و نماز رو میخونن بعد نماز کنار جاده در 45کیلومتری خرم اباد می ایستند تا ماشین گیرشون بیاد ولی از دست قضا هیچکس سوارشون نمیکنه


و این مرد با اثاث و زن و بچه 45کیلومتر پیاده روی میکنه تا شهر


فقط اینطور کسی میتونه بشه پدر شهیدان مهدی و مجید زین الدین


اگه میخوایم بدونیم کیا انقلاب کردن یکیش پدر زین الدینها که امتحان های بزرگ رو20 میگرفت.


شادی روح شهدا و پدران شهید صلوات



اثر یک دعا!

مذهبی





داستان واقعی وخیلی زیبایی که در پاکستان اتفاق افتاده :


پزشک و جراح مشهور (د.ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت .

بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .


دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من ۱۶ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟


یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است  ، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود .


ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد .



کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است …


دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند .

پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری .


دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود .

که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد .


پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت :

بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.


پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است .

ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا


دکتر ایشان گفت : چه دعایی ؟


پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند .

به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم .

میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از الله خواسته ام که کارم  را آسان کند .


دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت :


به والله که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.


وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند .


مانع پیشرفت شما !

روان شناسی

یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند،

اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این شرکت بود درگذشت.

شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه ساعت 10 دعوت مى‌کنیم.

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند

امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که چه کسی مانع پیشرفت آنها در شرکت شده.

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند

ووقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد

و زبانشان بند مى‌آمد.

آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود

و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید.

نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم خود شمایید.

شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی تصورات و موفقیت هایتان اثر گذار باشید.

زندگی شما وقتی رئیستان،دوستانتان،والدینتان شریک زندگیتان تغییر کنند تغییر نمی کند

زندگی شما وقتی تغییر میکند که شما تغییر کنید. 

جهان هرکس به اندازه ی وسعت دید اوست

پس زیبا بیندیش...

اکنون زده نشوید !

اجتماعی


بنام خدا


باید با خود جدّی بود؛ «اکنون زده»  نشوید. شما به ذهن و روان خودتان دقّت کنید، گاهی «اکنون زده» شده ‏اید، یعنی همین

 که حالا هیچ نیستیم، خوشیم، این خیلی خطرناک است،
 
جریان مسلم بن عقیل را در کوفه به یاد آورید، گروهی گفتند: «حالا که زمان، زمان مسلم‌بن‌عقیل و حسین(ع) است، اسم ما 

را هم در ردیف یاران آن‌ها بنویسید» و تعداد زیادی اسم نوشتند، چون فعلاً با مسلم بن عقیل بودن خوش است ولی وقتی 

اوضاع سخت شد، گفتند: «اسم ما را خط بزنید» و تسلیم عبیدالله شدند، این‏ها انسان‌های «اکنون زده» هستند،

 بنابراین شما اگر با خودتان جّدی شدید، حسینی می‏شوید و می‏توانید با پوچی معاویه بجنگید. «اکنون‌زدگی» مشی جدایی از 

حسین(ع) است، واقعاً امام‌حسین(ع) می‏تواند ما را از «اکنون‌زدگی» نجات دهد. با خود جدّی نبودن یعنی از حسین‏(ع) فاصله 

گرفتن و بیهودگی و بی‌ثمری را به رسمیّت شناختن.

 شما نگاهی به برخی از اطرافیانتان بیندازید، افرادی که از حسین(ع) فاصله گرفته و به بیخودی کشیده شده ‏اند از شما به 

عنوان انسانی که برای کمال خود برنامه دارد بدشان می‏آید، چرا؟ چون متوجّه ‏اند شما یاد آور زندگی جدّی‏شان هستید و زندگی 

جدّی برای آن‌ها سخت شده است، لذا ارتباطشان را با شما قطع می‏کنند و می‏گویند این‌ها مال دوران جنگ و جهاد و ایثار 

هستند، حوصله ما را سر می ‏برند. آری انسان‌هایی که از جدّی بودن با خودشان فاصله گرفته ‏اند، از هر سخن جدّی بدشان 

می‏آید،اسلام جدّی است، روحانیت جدّی است، معلم دینی جدّی است، اسلام یعنی جدّیّت با خود.

 زندگی عبارت است از ادامه تفسیری که از حیات خویش دارید. اگر در تفسیر زندگی خودتان جدّی نباشید خودتان را به بازی 

گرفته ‏اید و حسین(ع) نمی‏خواهد شما، خود را به بازی بگیرید.
 
گاهی شما تصمیم می‏گیرید که از امروز جدّی شوید و در جلسات دینی عمیق، با اراده قوی شرکت کنید و دیگر دروغ نگویید، 

غیبت نکنید و...، امّا باید بدانید کسی می‏تواند این تصمیم ها را انجام دهد که علاوه بر این‌که می‏داند نماز و... خوب است،

زندگی را جدّی بداند و امام معصوم(ع) را به عنوان یک خوب بزرگ، الگوی خود بشناسد و به او اقتدا کند وگرنه تصمیمش را

نمی‏تواند ادامه دهد،

 فقط ادای خوب بودن در می‏آورد و هیچ وقت نمی‏تواند با خودش جدّی باشد، برای این‌که به وضع موجود راضی است و فرهنگ 

معاویه ‏ای هم همین را می‏خواهد. معاویه یک وضع موجود درست کرد و مردم را دعوت نمود و گفت به همین راضی باشید، 

حسین‏(ع) گفت به آن چه حق است راضی باشیم. اگر وضع موجود حق است، راضی هستیم ولی اگر حق نیست به وضع 

موجود راضی نیستیم. انسانی که حسین(ع)برای او امام است، انسانی است که به افق ‏های بلند انسانی فکر می‏کند، در برابر 

وضع موجودی که دعوت به سقوط ارزش‏ها می‏کند، مقاومت می‏کند و

 اگرنتوانی مقاومت کنی و خدای نکرده رنگ وضع موجودِ غیر حق را به خود بگیری مطمئن باش حسینی نیستی.


کتاب : کربلا مبارزه با پوچی ها