بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

تله جذابیت

من نوشت 



دیر زمانی است که حس نوشتن نیست و لی بعضی  وقتها  ثانیه ها و لحظه ها تو را به سمت یک نقطه عطف می برند ٬طوریکه احساسات و معقولات و هرچه در وجودت هست تکان می خورد و تو را  در این بی تفاوتی روزگار به عکس العملی وامی دارد .

زندگی مثل یک قطار شهر بازی که گاهی آن چنان سراشیبی تندی دارد که دلت کف پایت می زند و گاه آن چنان صعودی که دلهره لحظه بعد آرامت نمی گذارد .

چرا می نویسم ؟آن هم این موضوع ؟آن هم این جا ؟

باید بنویسم ! از این موضوع و همین جا !

شاید .....

شاید یک روز بدست کسی رسید که نیازمند  این کلمات است .شاید ...

 

ادامه مطلب ...

خاطراتی از استاد صفایی حائری

مذهبی 


آنچه از خاطره ها نقل مى کرد تمامى عبرت و درس هاى سازنده بود، حتى اگر شوخى و مزاح بود.


1 ـ از مرحوم والدشان نقل نمود که برخى اشخاص حقیقتا شوق مرگ دارند، آن هم نه از رنج زندگى، بلکه اشتیاق اتصال به حق «شوقا الى الثواب».خلاصه این که در یکى از مدارس نجف طلبه اى بود که بر دیوار مدرسه نقش نموده بود: یا حضرت عزرائیل ادرکنى!


2 ـ برخى شب ها که دیر وقت بود و از جایى بازمى گشتیم، مغازه هایى نزدیک حرم یا در جاده باز بودند. پدرم مى گفت: ببین این ها براى مقدارى پول ناچیز بیدارند. در حالى که خداوند با نماز شب چه غنایى را مى بخشد و ما تنبلى مى کنیم.


3 ـ نکته اى زیبایى از مرحوم والدشان نقل مى نمود که اگر این آیه در قرآن فراز بعدى را نداشت، من به وحى بودن آن ایمان نمى آوردم. و منظورش جمله «بل هم اضل» بعد از جمله «اولئک کالانعام» بود. زیرا این آیه کافران و معاندان راه حق را در روش زندگى به حیوانات تشبیه مى کند و سپس مى فرماید: بلکه پست تر از حیوانات. چرا؟ چون آن زبان بسته ها استعداد و امکانى ندارند و توقعى نیست که جز به این روش زندگى کنند. اما آدمى عقل و فکر و حتى پیامبر بیرونى را زیر پا مى نهد و چشم پوشى مى کند. این کفر او را به زندگى رذیلانه اى سوق مى دهد که در این عصر شاهد گزارش هاى عجیبى از آن هستیم و نمونه هایى از تجاوزات و غارت ها و ایدئولوژى هاى شیطانى را در غرب مشاهده مى کنیم. این فراز دوم آیه; یعنى «بل هم اضل سبیلا» (پست تر بودن از حیوانات) نشانى از وحى است.



منبع:سایت خبری 598


خانه ما

روان شناسی


بنام خداوند مهرورز


زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد و سعی کرد اورا منصرف کند,

اما نجار تصمیمش را گرفته بود…

سرانجام صاحب کار درحالی که باتأسف بااین درخواست موافقت میکرد،

ازاو خواست تابه عنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد,

نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد…

زمان تحویل کلید صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت:

این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد,

درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود،لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد وتمام دقت خود رامیکرد…


"این داستان زندگی ماست"


گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز می سازیم نداریم،

پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم,

اما فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نیست,

شما نجار زندگی خود هستید و روزها چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند,


""مراقب خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید""



ناشنوا باش !

روان شناسی



چند نفر از پلی عبور میکردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند...
همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند به آنها کمک رسانند... ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است که نمیتوان برایشان کاری کرد، به آن دو گفتند که امکان نجاتتان وجود ندارد! و شما به زودی خواهید مرد!!!

در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند اما همه دائما به آنها میگفتند که تلاشان بی فایده است و شما خواهید مرد!!!

پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد...

بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست... اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از رودخانه خروشان خارج شد. وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد نا شنواست.
در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند...!!!


«ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن میگویند


ارزش انسان به چیست؟

مذهبی 


علامه محمد تقی جعفری می گفتند:
برخی از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟».
برای سنجش ارزش بسیاری از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معیار ارزش انسان‌ها در چیست.
هر کدام از جامعه‌شناسان، سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارایه دادند.
هنگامی که نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ورزد.
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
هنگامی که تشویق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان، این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (علیه‌السلام) است.
آن حضرت در نهج‌البلاغه می فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ»؛ «ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می‌دارد (آن را خوب می‌داند)».
وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از جا بلند شدند.

منبع: سایت قطره

همزیستی مسالمت آمیز

اجتماعی


در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.

خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند. تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.‌‌ 

وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی از سرما یخ زده می مردند.

ازاین رو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که، با زخم های کوچکی که از همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آید، زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتر است.

و این چنین توانستند زنده بمانند....

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.

وقتی تنهاییم دنبال دوست می گردیم ؛ پیدایش که کردیم دنبال عیب هایش می گردیم...

و وقتی که از دستش دادیم در تنهائی دنبال خاطراتش می گردیم.

همزیستی مسالمت آمیز

اجتماعی


در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.

خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند. تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.‌‌ 

وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی از سرما یخ زده می مردند.

ازاین رو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که، با زخم های کوچکی که از همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آید، زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتر است.

و این چنین توانستند زنده بمانند....

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.

وقتی تنهاییم دنبال دوست می گردیم ؛ پیدایش که کردیم دنبال عیب هایش می گردیم...

و وقتی که از دستش دادیم در تنهائی دنبال خاطراتش می گردیم.

اندر حکایت جایزه ۵۰۰میلیون تومانی خندوانه

اجتماعی


نقش رسانه های دیداری شنیداری در ایجاد و تغییر باورها و نگرش ها، و فرهنگ و ذائقه آحاد جامعه، نقشی چشمگیر و بی بدیل است. 

ظرف سال های گذشته، به همان اندازه که بر کمّیت شبکه ها و به تبع آن، برنامه های رسانه ملی افزوده شده، احیانا و در پاره ای برنامه ها ، از کیفیت آن کاسته شده است. 

البته جای بسی تشکر و امتنان دارد که در این سالها، برنامه های شاد و مفرّح رو به فزونی گراییده و تنوع بیشتری در برنامه ها مشاهده می شود.

اما آیا تدوین برنامه های شاد و نشاط افزا، مستلزم لودگی و یا تأثیرگزاری منفی بر بینندگان است؟ 

آیا میان برنامه های امید بخش یا خنده آور، و دریافت جوایز میلیونی و یا هدایای غیر متعارف، تلازمی وجود دارد؟

  ادامه مطلب ...