راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه ی راست را به ما نگفتند
گفتند: تو که بیایی خون به پا میکنی، جوی خون به راه میاندازی و از کشته پشته میسازی و ما را از ظهور تو، ترساندند
درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به توعشق میورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم.
عشق تو با سرشت ما عجین شده است و آمدنت، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.
اما... اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی میشود جهان، وقتی که تو بیایی.
همه، پیش از آنکه نگاه مهرگستر و دستهای عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند
آری، برای اینکه گلها و نهالها رشد کنند، باید علفهای هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.
آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید
آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودی سپرد
و اینها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق میشود
اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد
کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته، چگونه ساحلی است؟
ادامه مطلب ...
مهدویت
حرف از انتظار و ظهور که می شود ، قلبهایمان می تپد و عاشقانه هایمان گل می کند !
دلمان پر می زند که زودتر ساعت فراق به سر آید و چشممان به دیدار مه رویش روشن شود !
راهی طولانی از اعماق تاریخ تا کنون برای رسیدن سر کویش طی کردیم و حال چند قدمی بیش نمانده !
وجود آن یگانه روزگار را هیچ حجب وفاصله ای نیست و این فاصله ها را ما می سازیم با غفلت هایمان ، با گناهمان و با دوریمان!
پس لاجرم فاصله ها را هم ما باید کم کنیم با قدم هایی که هر روز به سوی ظهور مولایمان بر می داریم !
با لحظه هایی که می توانیم بهتر و بیشتر از آن استفاده کنیم در جهت رشدمان ، عبادتمان ، ثبت همدلی ها و آفریدن
دوستی ها با مدیریت مهدوی زمان !
بحث مدیریت زمان هم در قرآن وهم در کلام امامان معصوم ما مورد تاکید و سفارش است که متاسفانه در جهان غرب که این بحث ریشه دینی و الهی ندارد و توسط اندیشمندان و روان شناسان ( انسان های معمولی ) ارائه شده بسیار بهتر وبیشتر از کشورهای اسلامی مورد توجه و عمل قرار گرفته و اثرات مثبت آن در آنجا بیشتر آشکار است.
امید که این مقاله در راستای مدیریت زمان راه گشا باشد و حضور سازنده شما دوستان گرامی این بحث را به نتیجه خوبی برساند.
ادامه مطلب ...
مهدویت
* صرف پیدا کردن و دیدن حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مهم نیست
صرف پیدا کردن و دیدن حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مهم نیست، آقایی گفته بود: شاید شما هم به خدمت آن حضرت مشرّف شده اید و خیلی ها مشرّف شده اند. اگر مشرّف شدید، به آن حضرت نگویید که: «از خدا برای من زن، خانه، دفع فلان بیماری و یا امراض خصوصی و... بخواه»، زیرا این ها چندان اهمیت ندارد. هم چنین آقای دیگری گفت: در اعتکاف مسجد کوفه آن حضرت را در خواب دیدم که به من فرمودند: «این هایی که به این جا (مسجد کوفه) آمده اند، از مؤمنین خوب هستند، ولی هر کس حاجتی دارد و برای برآورده شدن حاجت خود آمده است. مانند، خانه، فرزند و ... هیچ کدام برای من نیامده اند.» البته محتاج به خواب هم نیست، مطلب همین طور است و هر کدام در فکر حوایج شخصی خود هستیم، و به فکر آن حضرت - که نفعش به همه برمی گردد و از اهمّ ضروریات است - نیستیم!
ادامه مطلب ...
مهدویت
ادامه مطلب ...
مهدویت
مهدویت
بسم الله الرحمن الرحیم
«شیعه نیست کسی که ایمان به رجعت نداشته باشد...» (1)
ادامه مطلب ...
مهدویت
علی بن مهزیار نقل میکند: من بیست مرتبه به حج بیتالله الحرام مشرف شدم و در تمام این سفرها قصدم دیدن مولایم امام زمان (ع) بود، ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمیشوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاریهایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم.
شبی در عالم خواب شنیدم کسی میگوید:ای علی بن ابراهیم، خداوند به تو فرمان داده که امسال را نیز حج کنی.
آن شب را هر طور بود به صبح آوردم، و با امیدی مهیای سفر شدم، وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند، ولی به آنها از علت تغییر عقیدهام چیزی نگفتم. شب و روز مراقب موسم حج بودم تا آنکه موسم حج فرارسید و کارم را آماده کرده، با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدینه شدم. چون به سرزمین مدینه رسیدم از بازماندگان امام حسن عسکری (ع) جویا شدم، اثری از آنها نیافتم و خبری نگرفتم. در آنجا نیز پیوسته در این باره فکر میکردم تا آنکه به قصد مکه از مدینه خارج شدم.
مهدویت
در یکی از جمعه های آخر هفته نوری را مشاهده می کند از یکی از خانه های نزدیک مسجد؛ به سوی خانه می رود و می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (عج) در یکی از اتاق های خانه تشریف دارند و در میان اتاق، جنازه ای قرار دارد که پارچه سفید روی آن کشیده شده است.
مهدویت
نامهای به برادر با ایمان و دوست رشید ما، ابوعبدالله محمد بن نعمان - شیخ مفید - که خداوند عزت وی را مستدام بدارد.
سلام خداوند بر تو ای کسی که در دوستی ما به زیور اخلاص آراستهای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز مخصوص هستی.
ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم، و از پیشگاه مقدس خداوندی استدعا میکنیم که بر سید و مولای حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود و صلوات پیاپی و بینهایت خویش را نازل فرماید.
از آنجا که در راه یاری حق و بیان سخنان و نصایح ما صادقانه کوشیدی، خداوند این افتخار را به شما ارزانی داشته و به ما اجازه فرموده است که با شما مکاتبه کنیم.
شما مکلف هستید که اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانی، خداوند عزت و توفیق اطاعتش را به آنان مرحمت فرماید و مهمات آنان را کفایت کرده، در پناه لطف خویش محفوظشان دارد.