بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

بهار بی خزان

مذهبی - اجتماعی - ادبی

یاد شما!

من نوشت     





سلام آقای مهربان

می نویسم برای شما

نه به حکم عاشقی برای معشوقش

که این بسی جفا است !!!

زیرا که عاشق هماره رنگ از معشوق می پذیرد

و روی سیه از گناه من کجا نشان از سپیدی و لطافت باور شما دارد؟؟

می نویسم برای شما

چرا که کم کم یادتان بزرگ می کند من را

آنجا که بجای تماشای سانت به سانت قد کشیدنم در آینه

از طعنه های گوشه و کنار با لبخند رد می شوم

آنجا که بجای ذوق کردن از عنوان های ظاهری دکتر و مهندس

دلم دیگر به هیچ رنگ و مقامی خوش نمی شود

آنجا که بجای گشودن بقچه دلتنگی پیش هر کس و ناکس

گوشه سجاده آرام می گریم و شکایت پیش تو می برم

یاد شما آرامشی است در طوفانهای گاه و بیگاه زندگی

غربالی است که محبت خالص را جدا می کند

و دوستی های دروغین را دور می ریزد

یاد شما کم کم بزرگم می کند

و همین برایم کافیست !

 

در انتظارخویش !

مهدویت



بنام خداوندمهرورز



درد نوشت:


این روزها درگوشه ای از دنیا مردم با خون و گلوله افطار می کنند.

فرقی نمی کند در غزه باشد یا بغداد یا سوریه و لبنان ؟

فرقی نمی کند که شیعه باشند یا سنی یا غیرمسلمان!

تنها به حکم انسان بودن قربانی می شوند

آخر در دنیای مدرن

حقوق حیوان بیش از انسان است!

به جرم انسانیت قربانی می شوند

و هرشب در آرزوی یک منجی سربر بالین می نهند !


این قاصم شوکه المعتدین


کجاست آن آقایی که شوکت وهیبت ستمکاران را درهم می شکند؟




عید شما مبارک

مناسبت ها



به نام خدای مهرورز




من شنیدم که شما فصل بهاری آقا

به دل خسته ما صبر و قراری آقا

عمر یک سال گذشت و خبری از تو نشد

هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟

در هیاهوی شب عید ، تورا گم کردیم

غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا


گروه گل یاسعید شما مبارکگروه گل یاس!





گل همیشه بهار

مهدویت



به نام خداوند مهرورز



عارف مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در بیانی، معنای غیبت حضرت ولی عصر(عج) را اینگونه تشریح می‌کنند:

سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟ گفتم غایب؟ کدام غایب؟

بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند.

بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند.

امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.


 " امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/مهدی لک علی آبادی"




گفته هایی از آیت الله بهجت درباره امام زمان(عج)


مهدویت







*ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.


* دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است.


* با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظره است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!


* علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.


* انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!


* مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.


* افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!


* قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست!


* اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!


* چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!


* هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد.


*حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!


* راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقه زبان... بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه


پی نوشت :


سلام بی کران


به لطف خدا در کامنت  بزرگواری مساله رجعت مطرح شد که برای تکمیل بحث مطالب خودم راجع به رجعت و تلاشی که ایشان در راستای جمع آوری احادیث رجعت کردند را پیوست می کنم.

 

1-رجعت *


2-رجعت **


3-رجعت ***

                    

بنفشه ها


مهدویت




السلام علیک ایها العبد الصالح



بنفشه ها


 بهار را نوید می دهند

کم کم باورم می شود

که قرار است بیایی !



منتظران حقیقی

 

 

ادامه مطلب ...

آغاز ولایت آخرین منجی مبارک !

مناسبت ها





ای منتظران گنج نهان می آید

آرامش جان عاشقان می آید

بر بام سحر طلایه داران ظهور

گفتند که صاحب الزمان می آید

*عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان مبارک*


با عرض سلام وتبریک آغاز ولایت ولی عصر (عج) خدمت دوستان گرامی  مطلب زیر درباره عید زهرا را به عاشقان واقعی اهل بیت (ع) تقدیم می کنم :

   

ادامه مطلب ...

یلدای انتظار !

من نوشت





سوز سرمای پاییز

 

و شب یلدای انتظار

 

شاید که وعده آمدنت

 

در طالع زمستان باشد !





+  یلدای پارسال


مه رویت !

من نوشت






            
                      روزها از پی هم می گذرد 

                                                               عمر من  نیز !

                                                                                    ترسم که آخر

                                                                                                          مه رویت

                                                                                                                        به تماشا ندهند !!




تشرف آیت الله نمازی شاهرودی به محضر امام زمان (عج)

مهدویت





در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. امیرالحاج و سرپرست ما «صدر الاشراف» بود. در آن زمان چیزی حدود 250 تومان تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند.
من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم. آن سال در راه بازگشت به عراق به خاطر مسائلی، عربستان قوانینی برای ماشین‌های حجّاج وضع کرده بود و آن این که ماشین‌های زائران خانة خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند.
هر کاروان یک سرپرست داشت و یک ماشین هم، لوازم یدکی و ملزومات دیگر را همراه کاروان حمل می‌کرد. ضمناً دو ماشین پلیس، یکی در جلو و دیگری در عقب کاروان وظیفة حفاظت از قافله را بر عهده داشت ماشین ما دو راننده به نام‌های محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّة تهران بودند. 
هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی می‌کرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همة ماشین‌ها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد و شروع کرد به غُرو لُند کردن و این که در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم. من باید از صفِ ماشین‌ها خارج می‌شوم و می‌روم در جلوی ماشین‌های دیگر قرار می‌گیرم.

    گم شدن در بیابان



اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.
ا 
ادامه مطلب ...